يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر جوادجهانی فرح آبادی(مسافر)
آخرین اشعار ناب جوادجهانی فرح آبادی(مسافر)
|
سلام ای آشنای روز آخر
خداحافظ نگار زود باور
من و تو رهرو یک جاده بودیم
برای هرخطر آماده بودیم
تو یک دنیا غزل در چشمهایت
و من آغوش وا کرده برایت
تو دستانت نمادی از لطافت
وقلبت معدن عشق و رفاقت
اگرچه دورم از تو چند روزی
نمیخواهم نگه بر در بدوزی
دلم این روزها در انتظار ست
و دراندیشه ام وصف نگار ست
سفر کردم که از دردت بکاهم
ببخشا لاجرم این اشتباهم
نمیدانم چه حالی داری امشب
وشایدمثل من میسوزی از تب
نگاهت بودعمری تکیه گاهم
کنون من مانده ام با اشک و آهم
تو که رفتی تمام باغ پژمرد
و گلدان اقاقی بی تو افسرد
تو که رفتی دگر باران نبارید
کسی حال مرا هرگز نپرسید
نگاه من به در خشکید شاید
نگارم روزی از این در بیاید
دقایق بی تو با اندوه سر شد
تمام دلخوشی هایم هدر شد
تو می آیی شبی با خنده هایت
و من لبخند خواهم زد برایت
همیشه جای تو درخانه خالی ست
صدایت تا ابد در این حوالی ست
دوباره می نشینم تا بیایی
بخوانم شعر شبهای جدایی
خداحافظ نگار زود باور
سلام ای آشنای روز آخر
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.