کبوتران
در افق پرواز می کنند.
ماجرای عجیبی ست پرواز کبوتران.
وقتی که ماجرا
شروع می شود
ما آغاز یک پایانیم.
در سرزمین شب
که ستاره ها بر زمین افتادند
خون شفق
بر صورت آسمان شتلق زد.
در چنین هنگامه ای
اسب سحر خیز سحر
می فشاند یال
در معبر خورشید
تا ببرد عاشقان را
به خیابان های ستاره های امید.
و اکنون سپیده دمی
مرغ شب
زیباترین ترانه روز را سر می دهد.
و فریاد حقیقت
بی هیچ هراسی
بی باکانه در آسمان اذهان پژواک می شود
به همراه بشارتی مقدس.
در چنین روزی عظیم و با شکوه
که سرزمین دل مست شکوفه های بهاری ست
ما عاشق می شویم
و عشق ما
نه یک افسانه
که یک حماسه است
و تو
هیچ غم مدار
که روز خوب خدا به زیبایی آغاز می شود.
در آن لحظه های اثیری
دروازه های شهر عشق
به روی مردمان باز می شود.
در چنین بامدادی که سرشار از رهایی ست
زندگی از نو آغاز می شود
و زن رویاهای من
در سماعی صوفیانه غوغا می کند.
و آواز رمانتیک سرخ خدا
که می پیچد در سرزمین دل ما
می چرخیم ما،همراه شمس و مولانا
و این ماجرا ادامه دارد
تا پایان دنیا
و ما آغاز یک پایانیم.
۱۴۰۲/۶/۲/ امین فرومدی
♫♫♫
شعر و داستان/امین فرومدی
ادبیات ایران و جهان