سلام خدا جونم
دلم برات تنگ شده،سراغی از این بنده حقیر نمیگیری.
میدونم من بیمعرفتم،میدونم بیمرامم.
اما...اما خدا جونم تو که دریای معرفت و مرامی ، تو که رحمان و رحیمی چرا یاد من نمیکنی.
پیش خودت بگو شاید بنده ام ناز میکند .
میخواهد نازش و بکشم.
نمیگی دلم میگیره،نمیگی با کم محلیات دلم میشکنه؟!
اما بدان که من با تمام بند بند وجودم عاشقتم و دوست دارم .
با محبت و عشق تو من نیاز به عشق و محبت بندهات ندارم.
بندهات همیشه با محبت کردناشون منت میزارند.
تازه محبتشونم بکنی آخرش میگویند:
میخواستی نکنی ، خودت خواستی.
اما تو اگر محبت ببینی هزاران برابر محبت و جبران میکنی .
من میدونم که دوستم داری و هوامو داری،
میدونم دورا دور مواظبمی،
دیدم با چشمهای خودم ،چه جاهای جلوی زمین خوردنم و گرفتی .
و چه جاها خوب و واضح راهنماییم کردی و راه و چاه و نشونم دادی.
خدا جونم اما من تحمل قهرت و کم محلیت و ندارم بدون تو و محبت هات
پژمرده میشم و میمیرم پس من و از عشق و محبتت محروم نکن.
خدا جونم دوستت دارم و عاشقتم
زهرازمانی
۱۴۰۲/۰۵/۲۹
ساعت ۱۷:۱۲