سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
بانام ویادخدا ❤️
درودبربانونرگس عزیزم❤️❤️
سپیدزیبایی خواندم ازقلم شماخواهرمهربانم ❤️
وچون اجازه ی نقد دادند بااجازه چندخطی براین شعرپرمعنا وعمیق نوشتم:
🌼♦️ درشروع شعرشاعر ازدرد بزرگی حرف می زند،دردی پنهان که روح وجان رامی آزارد وانسان را مدام دچاراغتشاش فکری وبلاتکلیفی می کند
دردی که سالها دردل مانده و اجازه داده نشده کسی آن رابفهمد وظاهرخندیده که کسی هم نفهمدچه دردرون پرتلاطمش می گذرد
دلی که دچارتردیدونگرانی است
جدال مداوم بین عقل ودل و کفروایمان رابه تصویرکشیده شاعر
♦️🔷️او ازیک غم عمیق وسنگین وکش دار حرف می زند
ازکسی حرف زده که بلاتکلیف است که چه تصمیمی بگیرد چگونه برخوردکند دربرابراین غم وکاری هم ازدستش برنمی آیدجز دردکشیدن شبیه کسی که ازکوه آویزان است وبین زمین وهوا معلق است وهرآن امکان افتادنش هست
دردی که بغضی شده درگلوی افکار یعنی اینقد دردواندیشیدن به این درد زیاده که می خواهد خفه کند ...
🌼♦️اما انقدرتحمل کرده دراین سربالایی هاوسراشیبهای دردآمیززندگی که دیگرصیقل خورده روح وجانش وازتاریکی های این غم ودرد به نوررسیده و وسربلنددرآمده اززیرسنگینی این دردپنهان ودلخوش کرده به همان نور عشقی که دروجودش هست واوراروشن نگه داشته واصلا به رویش هم نمی آورد ولبخند می زند به تقدیرش یعنی می خندد به غم ها ودردهای دنیا
🌼♦️این شعرتون مرایاداین شعرخودم انداخت بخصوص دوبیت اول:
ظاهرا،آرامم اما دردلم طوفان به پاست
مثل دریایی که با امواج وحشی آشناست
برلبم لبخند وغم فرمانروای جان شده
باهمین غم لرزه ها دل خانه ی عشق وصفاست!
♦️من باتمام وجودم غم پنهان شعرتان رادرک کردم این حس وحال برای خیلی ها آشناست دردی که دروجودانسان تلنبارمی شود ولی به هیچ کس نمی شود آنراگفت هرروز درکشاکش این درد می جنگی برای ماندن برای صبوری برای زندگی کردن برای انسان بودن وباوجوداین درد به دنیاواهلش هم لبخندمی زنی نمی توانم بیشتردرموردش بگویم خودمخاطب کشف کند بهتراست
وبه همین قدربسنده می کنم
وچندخطی هم درموردساختارشعرمی نویسم
♦️🌼عاطفه واحساس وتخیل درشعرقوی است درچند جا تصاویر خوبی هم دارد شعر
ازآرایه ی تشخیص ،تضادوتشبیه درشعربهره برده ازجمله :
♦️دربنداول
در تقدیرش نهفته
رد پای غمی پنهان
نهادش آبستن درد
دراین بند شاعر ازآرایه ی تشخیص بهره برده
وهمچنین دراین بند
می فشارد بغضی سخت گلوی افکارش را
گلوی افکار زیباست شاعربه افکارشخصیت بخشیده
تزریق کرد درد عجیبی بر باورش تردید!
دراین بخش هم به تردیدشخصیت بخشیده
♦️دراین بند :
گاه در قعر زمین
گاه در اوج آسمان
در تلاطم پستی ها وبلندی ها
صیقل داد تمام جهانش را
دراین بند هم آرایه ی تضاد وجوددارد قعربااوج پستی بابلندی متضاداست
♦️ویادراین بند:
خشنود از دلی که جایگاه عشق بود
غم را به گلوی سرنوشتش سنجاق
پنهان از دید نا محرمان به تقدیر لبخندمی زد ...
سنجاق کردن غم به گلوی سرنوشت تصویرزیبایی است که البته چون گلو دربالاهم تکرارشده نباشد هم تصویر درست است می توانیدبگویید
سنجاق کرد غم رابه سرنوشتش
لبخندزدن به تقدیر هم تصویرخوبی است
♦️🔷️واما چند نکته :
🌼اول اینکه درهمان شروع شعر نهفته وپنهان هردویک معنادارد ویکی اش اگرحذف شود جمله درست ترویکدست تروزیباترمی شود
می توانستید بگید
درتقدیرش
ردپای غمی پنهان
نهادش آبستن درد
یا
نهفته بود
درتقدیرش
ردپای غمی
ازطرفی یک خرده مته به خشخاشم اگربگذاریم ردپا هم درواقع دیده می شود و و معنای جمله را دچارتناقض کرده
میشد گفت
غمی
درتقدیرش
نهفته بود
یا
غمی درتقدیرش
پنهان بود
البته خیلی ضعیف می شود اینجوربرداشت کرد که ردپای غمی درتقدیرش بود غم استعاره ازیک شخص هم می تواندباشدواشاره به وجودکسی که غم آورده به تقدیرش واشکالی هم نداردازاین نگاه
حال بستگی به نظرخودشاعردارد که چه معنایی داشته ازاین بنددرذهنش وآیا ویرایش می خواهد یانه خودشاعرتصمیم میگیردچون من مخاطب شاید درست برداشت نکرده باشم
🌼🔷️ودوم هم اینکه کلمات تکراری اگرحذف شود بهتراست گاهی تکراردرخدمت زیبایی شعراست وعیبی ندارد اما گاهی ضرورتی نداردوشعر رانازیبا می کند
♦️🧊به نظرم این شعربهترازاینها هم می توانست ساخته وپرداخته شودو یه ویرایشکی شعرلازم دارد تایکدست ترشود ♦️🌼من اگرمی خواستم ویرایش کنم اینگونه ویرایش می زدم:
در تقدیرش
رد پای غمی پنهان بود
نهادش آبستن درد
بغضی سخت
گلوی افکارش را می فشرد
تردید ،دردعجیبی را
تزریق می کرد برباورش
رها می کرد
مدام میان دل وعقل
ایمانش را!
در احساسی عمیق و جاودانه
خود را میان هاله ای از نور می دید
قدرتی عجیب
سوق می داد روانش را
در پیچ وخم دره های صعب العبور
در کشاکش سینه ی کوه معلق
بلاتکلیف بین بایدها...
گاه در قعر زمین
گاه در اوج آسمان
در تلاطم پستی ها وبلندی ها
صیقل داد تمام جهانش را
خشنود از دلی که
جایگاه عشق بود
غم را به سرنوشتش سنجاق کرد
دور از دید نا محرمان
به دردش لبخندمی زد!
♦️🧊چندکلمه ازجمله گلو ،تقدیر،پنهان تکرارشده بود که حذف شد یک جاجمله ای را کلا حذف کردم ودرجایی هم جابجاکردم محل جمله را چون کمی دچارپیچیدگی وعدم انسجام دیدم شعررا انگار شاعرخوب نتوانسته بود اندیشه اش را درشعرنظم دهدوالبته ناگفته نماند که اینها نظرشخصی من بود وهیچ اجباری درپذیرشش نیست
🍀🌻موفق باشی خواهر عزیزم نرگس وامیدوارم که جسارت این خواهر فضولتان راببخشید!🌹❤️🙏🙏