چه شد که در یا ی دل گشتی دست به حلقه ما زدی
رو به کِلبه تاریک ستاره ای به روشنی ماه رضا زدی
دیدم رسول دل شدی و باهر ورق سجل شدی
با دل ما دل شدی به کان کهربا زدی
چه شد که مهمان سحر و طلوع ز صبح ما شدی
به محفل تشنه گان جام بر لب دریا زدی
چه شد ز عرش فرو امدی به فرش گل
قدم نهادی به خاک ما سجده ی بی ریا زدی
چه شد که چشم به اشک خون شسته ای
و به شمشیر عشق بوسه چو کیمیا زدی
چه شد که دوباره بر شبدر دل شبنم صبح
پیچک گیسوی معطر بر منظر مینا زدی
چه شد که دوباره لب به لب جام زرین
در کلبه سرد و بی الایش ما به رواق را زدی
چه شد که فرشته وار شانه به جمال عشق
چو تشنه گان لب دریا تیری به دل معشوقه بر ملا زدی
چه شد که به هوا داری جام از خم ابرو
ساغر به پیمانه عشق نماز به ابروی خدا زدی
چه شد ز بیگانه بریدی و از سره قیمت
دل ز مهر غریب داده چشم به در اشنا زدی
چه شد که محبت به رگ عشق رویید
و به خون خواهی عشق سر به جوار کبریا زدی
چه شد گل رجعت به پرواز سنا شد
و به پر پر شدن دل به سر ای محبت رو ا زدی
واقعا زیباست و به نظر من از زیباترین سروده های شماست
موفق باشید