بساط عشق

بانام ویادخدا وبادرود برجناب محمودی عزیز
عاشقانه عارفانه ای بسیارزیبابود
مایه هایی ازحکمت هم درآن دیده میشد..

⭐️✨️جناب محمودی یکی ازشاعران خوب و توانمند انجمن نابندکه روزهاست درکنارما قلم می زنند ومن اشعاری زیبایی را ازدفترشعرشان خوانده ام اما آنجورکه باید شاید درسایت دیده وشناخته نشده اندو مهجورمانده اند
بااجازه ی ایشان نقدکه نه چون نقادنیستم فضولی نامه ای کوتاه برشعرشان نوشتم تابه این بهانه دوستان هم بیشتربااین قلم آشناشوند.
☀️🔷️مثل همیشه غزلی زیبا وجاندارخواندم بروزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن بحر هزج مثمن سالم
یکی ازاوازن پرکاربردگوشنوازوآهنگین شعرفارسی که من خیلی دوستش دارم ..
این شعردرواقع یک شکایت نامه ی شاعرانه است که به زیبایی وبازبانی لطیف و ادیبانه شاعرگله می کند ازبی وفایی وجوردنیاواهلش
🔷️🌼خوب شروع کرده اندشعرشان ارتباط افقی وعمودی بین بیتها هم خوب است وزن وقافیه وردیف هم درعین صحت است هم درلفظ وهم درمعنا غزل دلنشیی است فضایی عاشقانه عارفانه برشعرحکم فرماست که مارامی برد به حال وهوای اشعارحافظ وخوب هم به پایان برده شده ...
☀️درچندبیت تصاویرهم زیبا ودلنشینند
بیت دوم وسوم شعرواج آرایی زیبایی داشت
دربیت دوم آرایه ی مراعات النظیرهم وجود دارد
☀️🔷️ازدوآرایه ی تلمیح وتضمین هم شاعربه زیبایی دردوبیت بهره برده ازجمله:

نمی گیرد سراغ ماه کنعان را کسی اینجا
عتابش کی کنی، فهمی اگر حال زلیخا را

دراین بیت شاعرتلمیحی دارد به قصه ی یوسف وزلیخا ماه کنعان استعاره از حضرت یوسف می باشد
که همه ما مطمانا آرایه ی تلمیح رامیشناسیم ....
☀️🔷️ودراین بیت هم :
(من آن گلبرگ مغرورم که می خشکم ز بی آبی)
نمی جویم از این مرداب ها، آبی گوارا را

آرایه ی تضمین وجود دارد شاعر ازیک بیت شاعری دیگر استفاده کرده وآنرا درداخل گیومه هم قرارداده است
تصویرمصراع دوم هم زیبابود بین مرداب وآب هم تضادمعنایی زیبایی بوجود آمده ...
☀️🔷️بارمعنایی بیتها بالاست ولی دوبیت توجه مرا بیشتربه خود جلب کرد دراین بیت:
به دنیا گر نجویم عشق را، هرگز نمی خواهم
شراب سلسبیل وسایه، دلسای طوبی را
شاعرمی گوید اگردراین دنیا عشق رانبینم وپیدانکنم وعاشق نباشم درآن دنیا می خواهم چکار....
مصراع دوم واج آرایی زیبایی داشت...
ودراین بیت هم
اگر حق را نجویم در بساط عشق و شیدایی
نمی خواهم دگر ،انجیل و تورات و اوستا را
شاعر دراین بیت به عشق شخصیت بخشیده ومی گوید اگردربساط عشق حق وحقیقت را پیدانکنیم وصداقت وروراستی را دیگر دین ومذهب واعتقاد به هیچ دردی نمی خورد وبه این نکته ی مهم اشاره دارد که مذهب ودین واعتقاد تنها به هیچ دردی نمی خورد اگر عشق ومحبت ومهربانی نباشد چون حقیقت دین هم دردنیاهم همین عشق ورزیدن است
☀️🔷️ودربیت آخرهم:
به دل گفتم مشو نومید در صحرای ظلمانی
چه صبح روشنی باشد، نهایت شام یلدا را

شاعردرپایان خودش خودش را آرام می کندو امید می دهد به خودش که این شب بلند ظلمت وتاریکی وتنهایی وناامیدی به سرخواهد آمدوصبح روشن امید درراه است
اشاره ای رندانه وریز هم دارد به ضرب المثل معروف پایان شب سیه سپیداست... وچه پایان زیباوامیدبخشی داشت شعربعدازآنهمه گله گذاری شاعرانه انتظارمخاطب رابسیارخوب برآورده می کند وامیدمی بخشد به خودومخاطبانش ....
درکل شعری زیباودلنشین وآهنگین بود ازدل برآمده وبردل می نشست
با آرزوی سلامتی وموفقیت بیشتربرای جناب محمودی بزرگوار