درود بر خوش قلم خوش صدا👌 شعری زیبا با مفهومی جالب و البته جنجالی😁 حالا خوش بحال شما و ایضا خوش بحال عقل گرا ها چون تکلیف برایتان/شان مشخص است. منِ مصیبت زده چه کنم که:
نه عِشقْ گُریزم، نه عقلستیزم!
که جمعِ نقیضم! که عینِ تضادم!
ولی چه میشود کرد. شعر شما بسیار زیبا و دلنشین بود و با وجود سادگی اثر خوبی بر حال من و احتمالا بقیه عزیزان دارد.
اما من درباره دو مصراع نکاتی داشتم که عرض می کنم:
(۱) بی نیاز از فلسفه، اثبات و از انکارها
در این مصراع هیچ ایراد خاصی نیست مگر یک مورد و آن کاربرد «از» در آخر این مصراع خصوصا اینکه بین فلسفه و اثبات هم واو عطفی نیست و حس می کنم موقع خوانش حس میشود که «از» قبل از انکارها اضافی است: بی نیاز از فلسفه، اثبات و انکارها؛ اما واضحا از نظر وزنی با حذف «از» مصراع دچار اشکال میشود. من حس می کنم - و اطمینان ندارم- شاید این بهتر باشد: «بی نیاز از فلسفه، اثباتها، انکارها».
ضمنا یک مسئله دیگر هم هست که البته ایرادی نیست بلکه مثل ترک اولیست؛ اثبات آنچنان که در فارسی خصوصا فارسی امروز رایج است در مقابل «انکار» نیست اما در فارسی قدیم و ایضا زبان ادبی «اثبات» در مقابل «نفی» قرار می گیرد. به عبارت بهتر قدما اثبات را به معنی «تایید» گرفته اند اما در زبان امروزین ما که البته شعر شما به آن نزدیک است اثبات به معنی نشان دادن درستی چیزی است با استدلال و برهان. نقطه مقابل «انکار» نه اثبات بلکه «اقرار» است (کما اینکه هم قافیه هستند: اقرارها ، انکارها). اما باید دانست چون بحث بر سر فلسفه و مسائل عقلانی ست منظور شما از «اثبات» احتمالا به معنی نشان دادن درستی چیزی با دلیل و برهان است نه صرفا «تایید». در حالی که انکار در مقابل اثبات قرار نمی گیرد. نمی دانم چرا این مسئله من را اندکی اذیت می کند... هر چند ابدا ایرادی نیست منظورم اینست شاید بتوان مصراع را با توجه به این نکات بهتر کرد...
(۲) بوعلی سینا و نیچه، ای انیشتین و دکارت
در این مصراع به خوبی به چهار فیلسوف و دانشمند (دو خداباور، یک بی خدا و یک پانتئیست - یعنی آینشتاین) و این ایده بسیار زیباییست که با ایجاد تقابل میان نام فیلسوفان این مضمون را بیان کنیم. اما دو اشکال در بیان آن هست:
(اول) آوردن «ای» یا حرف ندا در میانه مصراع. این عدم استفاده از ای برای دو نفر اول یک مقدار رسایی و زیبایی کلام را مخدوش می کند. معمولا بهتر است یا «ای» را اول مصراع آورد و برای بقیه به قرینه حذف کرد یا برای چهار نفر آورد یا برای هر جفت از آن ها یک بار آورد. اما آنگونه که در مصراع بالا آمده چندان خوشایند نیست.
(دوم) احساس می کنم تناسب این چهار نفر - آنقدر که «پتانسیل» ایجاد تقابل و تناسب و تضاد در این مضمون هست - زیاد نیست. بگذارید روشن تر بگویم. فرض کنید من میخواهم نام چهار فیلسوف را که در این موضوع خاص مواضع مشهوری داشتند بیاورم. آرایش های خوب ممکن این ها هستند:
الف. بیخدا خداباور/ بیخدا خداباور
ب. خداباور بیخدا/ خداباور بیخدا
ج. بیخدا بیخدا/ خداباور خداباور
د. خداباور خداباور/ بیخدا بیخدا
یا این:
خداباور ندانمگرا بیخدا (به ترتیب باور) و از این قبیل موارد.
شکلی که شما آوردید اینست: خداباور بیخدا/پانتئیست خداباور
این مسئله باعث می شود جریان معنا در شعر مختل شود چون ترتیب اشاره به فیلسوف ها شلخته و تصادفی به نظر میرسد. از طرفی استفاده از حروف اضافی مثل «و» و «یا» بسیار مهم است؛ برای مثال اگر قصد ایجاد تقابل بین دو فیلسوف متضاد را دارید استفاده از «یا» می توان اثر معنایی قوی داشته باشد. مسئله دیگر این است که نام فیلسوف ها هم مهم است و استفاده از موسیقی حروف و شباهت آنها مثلا: «بوعلی و بوالعلا» را بارها قدما استفاده کرده اند چون نه تنها از نظر معنایی در تقابلند (ابوالعلای معری احتمالا ملحد بوده برخلاف ابوعلی سینا که مسلمانی معتقد بود) و نه تنها هر دو «پزشکان» بزرگی بوده اند بلکه از نظر صوتی تلفظ «بوعلی» شامل حروف ب و ع ل است درست مثل بوعلا (عملا جناس دارند). حالا اگر تمامی این نکات را رعایت کنیم می توان بهتر انتخاب کرد.
عذر میخواهم بابت طولانی شدن کلام و «مته به خشخاش» گذاشتن هایم ولی گفتم بهانه ای باشد برای ایجاد بحث. این صفحه را سبز میکنم تا ان شا الله هم این شعر بیشتر دیده شود هم عزیزان دیگر خطاهای احتمالی من را یادآوری کنند و نقطه نظراتشان را مطرح کنند.
سلام خدمت برادر و استاد بزرگوارم سپاس از زحماتی که کشیدین والا برا منم بین عقل و دل همیشه جنگ و جدله عقل امنیتش بیشتره دلم قشنگیایه پرخطرش بیشتر
نقد شما پای صفحه ی حقیر واقعا برام ارزشمنده و مثل همیشه از نکات ریز و بجای شما استفاده میکنم و می آموزم
حتمن با بهره گیری ازشون نوشته رو اصلاح میکنم باشد که بهتر گردد بینهایت بارها سپاس که حقیر رو از سعادت حضورتون در پای خط خطی ام محروم نکردین و حق استادی رو بجا اوردین مچکرم🙏🌷
با نام خدا قلم را بر میدارم به احترامِ دل نوشته ای که با احساسِ پاکِ خدادوستی و بر اساس معرفتِ عمیق بر اندیشه ی شاعرش جاری شده
اگر با احساس شاعر همراه شویم شاید بشود کمی ما هم از این لذتِ لمسِ عاشقانه ی خدا در تمام تار و پود طبیعت بهره مند شویم که به راستی لذتی بالاتر از لمسِ عظمتِ حضور خدا نیست یادم میاد مدتی که سیاه قلم کار میکردم یک شب تصمیم گرفتم پرتره ی تصویر عمویِ بزرگم را بکشم که تا ۵ صبح که پدرم برای نماز صبح بیدار شد تقریبا ۸۰ درصد اونو کامل کشیده بودم که پدرم گفت محمد اینجا رو میزِ تو چیکار میکنه به پدرم گفتم بابا میگم خدا چقدر وقت گذاشته برا ساخت و آفرینش عمو محمد که من جونم به نیمه رسید فقط برا اینکه جزئیات تصویرش رو بکشم
از اونجا یود که متوجه شدم واقعا برای دیدنِ خدا فقط کافیه یه سر بجنبونیم و یه نگاه عمیق به یه دونه از هنرهای خلقتش بندازیم تا شکوه و عظمت حضورش رو ملموسانه احساس کنیم که چشمگیرترین خلایق خدا شاید برای اکثریت ما طبیعت باشه که بیشتر شاعران از اون برای بروز احساسشون استفاده کردن
حالا حیفه که این چنین تراوش احساس پاکی رو به زیر سوال ببریم و بخوایم بکوبیم و از نو چیز دیگه ای بسازیم که با اصول نگارشی همسو بشه شعرِ خوب رو باید با میزانِ وزن و بار احساسیش سنجیدی و بر اساس اون قبول یا ردش کرد
در بیت دوم هم که اگر با دقت بیشتری به بطن آن نفوذ شود متوجه خواهیم شد که شاعر به صورت اشاره به بوعلی سینا و نیچه میگه من خدا را می شناسم فارغ از معیار ها
اینجا باید توجه کرد تکیه روی کدام قسمت بوعلی و نیچه وارد شده که حالت تحکم و اشاره طوری القا شده که نیاز به آوردن 《ای 》قبل اسامی آنان نشده
بوعلی سینا و نیچه، ای انیشتین و دکارت
من خدا را می شناسم فارغ از معیارها
ولی بعدش برای انیشتین و دکارت انگار اون 《ای 》که آورده گویی با دست یه اشاره به دور داشته و انیشتین و دکارت حواسشون نیست بهشون میگه انیشتین و دکارت با شماما
ولی خود شاعر برا اینکه ریتم دکلمه ش رو بهم نریزه درست اَداش نکرده و شایدم فکر نمی کرد کسی بخواد به مناجاتش اینطوری و از زاویه ی عقلانی نگاه کنه حال اینکه کل محتوای شعر اشاره به احساس و باز شدنِ چشم بصیرتِ شاعر به یک معرفتِ توصیف ناشدنی داره که واژه ها هم از توصیف این معرفت و ادراک وامانده اند ولی خداوند به او که حب و دوست داشتنش رو در وجودش می پرورونه کمک کرده تا چیزی بالاتر از ویژگی هایِ ذاتیِ واژه ها اینجا نقش آفرینی کنه و به زیباترین شکلِ ممکنه این حس قشنگ رو به قلبِ سفید کاغذ و خوانندش القا کنه
امیدوارم که باز هم از این قلم تراوشات شیرین و چشمگیری را شاهد باشیم که یقینا خداوند همیشه راهنمای این قلم خواهد بود
تقدیمتان
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی یادمه وقتی این شعر رو می نوشتم این مصرع کلا در ذهنم مرور می شد / رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند/ بعد با خودم گفتم یعنی میشه به جایی رسید که تو هر لحظه چه لحظات خوب و چه بد حضور خدا رو حس کرد و نشونه هاش رو که هر ثانیه باهامونه رو دید شکرگزار بود و ستایشش رو به جا آورد! ولی خب دیدم از همین نفس کشیدن در عین حال ساده و دارای مکانیسم پیچیده بگیر تا الی ماشاالله حداقل خود حقیرم نه توان شکرگزاریشو دارم و نه ظرفیت درکش رو و شروع کردم به نوشتن ...
خانم گماری نگاه ظریف و نکته سنجتون به نوشته ام و توجه تون به [ ای ] خیلی برام جالب و حیرت انگیز بود در برابر عظمت قلم شما سرفرودم و بینهایت بارها مچکرم گرچه که هرگز و ابدا تشکر کوچکترین جبرانی دربرابر زحمات و الطاف شما نیست
سلام و عرض ادب استاد عزیز واقعا خوشحال شدم از دیدارتون مرسی که حضور یافتین بله استاد با این همه نشانه به هر طرف نگاه میکنیم خدا هست و فقط قدری معرفت میخواهد :) ممنون از شعر زیبای مولانا که در صفحه حقیرر به یادگار گذاشتین
مجددا بینهایت بارها سپاس از لطف و حضورتون
ارسال پاسخ
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
(متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
ارسال پیام خصوصی
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
سروده زیبایی بود با پایان بندی زیبا و خلاقانه
برقرار باشید
.