چه آهنگین شده
چه آهنگین شده ،
شاخه های سبز و پُرشکوفه ،
ز صوتِ خوشِ بلبل و قناری
پُر از یاقوت شده باغِ اناری
گفتی که اگر نسیم بیاید ،
عاشق میشوی اینبار حتماً
نمیخواهی که دوباره فیلم دَراری ؟
سَحَر بود و بلبلِ خرماییِ ناز،
نشسته بود به روی ، شاخه ی چناری
آنقدر شاخص بود، آن صوتِ دلبر،
که خواستم ضبط کنم زیبایی اش را ،
تا بَرام ملکه گردد
اینقدر باارزش است این چهچهه ها به شهرِ سرسام ،
که به خود گفتم نمی ارزد صوتِ شیپور، بقدرِ صنّاری
گلِ شیپوری اما ،
حسابش از شیپور و ساکسیفون جداست
همچو عشوه ای قشنگ است ،
در کافه ی قلبِ منِ واله ،
دربرابرِ زمختی های پُر استرسِ این حیاتی که ،
نیست بجز راهزن و طرّاری
چقدر یکریز، فقط دارو و دارو
برو بهمن ! مابینِ طبیعت ، اگر که بیقراری
اگر دل ، دلشوره گرفته ،
بهرِ اینست که قهری با طبیعت
بازهم لجوجانه ، به نزد آنهمه زیبایی اش نرفتم و،
فقط براش نامه نوشتم
جوابم داد بجز دوریِ تو نیست ملالی
طبیعت گفت :
چرا میترسی که پیشِ من بیایی ،
مگر به کلکسیونی بس ناز و دلبر،
شور و شوق نداری ؟
بهمن بیدقی 1402/3/20
دلنشین و زیبا بود