سه شنبه ۱۵ آبان
دیده را نادیده دیدن شعری از محمد
از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۱۵:۳۱ شماره ثبت ۱۲۱۵۹
بازدید : ۵۱۸ | نظرات : ۴۳
|
|
کاغذی پاره کنارجاده مرد باران را خواند دوسه خط حرف زد و هیچ نگفت جوهر از درد قلم را پرکرد دردم این بار چنین پرده برداری شد *دیدن نادیدنیها دیدنیست دیده را نادیده دیدن کاروبار دیده نیست!* به زمان آویزان کردم این پرده ی دل بخودم طعنه زدم پرده بردار دل من چه کسی خواهدشد... پسری ده ساله که سیاه از اثر سیلی بود دختری هم که هنوز هشت سالش نشده دست در دست نسیم چشم در چشمه اشک گل و فالی در دست مژه ها اشک فشان خانه ز دل ویرانتر گفتم آری گفتن ناگفتنی بشنیدنیست دیدن نادیدنی ها دیدنیست دیده را نادیده دیدن کار وبار دیده نیست... پرده بردار ز چشمان وببین پرده نشین سهم تو شعرسپید عاشق ومعشوقت سهم من هم دردیست مردباران داند!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.