سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
|||||||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
سلام استاد ارجمند
غزلی زیبا خواندم از قلم شریف شما در بحرِ هزج به سبک غنایی .
دارای ترکیباتِ خوب و استعارات بدیع و هنرپرور و اصالت اندیش.
که تحلیل ِ محتواییِ غزل تان را به اندیشمندان سایت می سپارم تا از قلم ارزشمندشان بیاموزیم .
در یادها ماندنی به زبانی سهل و ممتنع نوشتید . یاشیاسیز .
به قولِ ارسطوی ارغنون پرداز : ( شعر سخنی مُخیَّل و تَجَسُّم ِ صُوَری عاطفی است که شوری در دل ها برانگیزد و حالتی از غم یا شادی را در نهادِ انسان ایجادنماید\" (بااندکی تغییر و تفصیل البته ) .
نیک می دانید واژه ها ابزارِ کارِ شاعر و آهنگ و وزن نیز از ارکانِ مهم ِ شعرند تا نگارنده بتواند با پردازشِ درستِ آن ها در جای خود ، حال و انفعالاتِ روحی را در خوانندگان پدیدار گردد . این مقوله در غزل سرایی عاطفی (ادب غنایی) باید لطیف گامتر و به قولی ارتباطِ معنویِ قلم نگارنده درین حیطه ، جوانپسندتر باشد که وحدتِ موضوع در میانِ ابیات ، به اضافه ی ظرافتِ اندیشه در وَرای نکته سنجی ها به رسیدنِ این مقصود ، گامی چند کمک های تُندسویتر دارد .
قبلاً هم در نقدها اشاره کرده ام که در قلمروِ هنر ، شعرِ غنایی ، پیشتازتَر و کُهَن الگوتر است . منظورم این است که اگر تاریخ را ورق بزنیم می بینیم و درمی یابیم که اولین شاعران ازحماسه و پند و حادثه ی تاریخی و شِکوائیات اجتماعی و اَمثالهُم ... سخن نگفته اند ؛ بلکه آن چه در ذات مطهرشان غلیانِ بی سرانجام دارد یعنی احساس و عشق را که از کوزه ی نهادشان می جوشد بر قِرطاس ِ تقویم نگاشته اند :
گر بریزی بَحر را در کوزه ای
چند گنجد؟ قسمتِ یک روزه ای (مولوی )
که این قسمت و سهمِ یک روزه ، همان لبریزِ حُب است که آن را ادبِ غنایی می گویند . بگذریم که به درازا نکشد سخن و به پُرحرفی ام منجر نگردد .
نکته ی قوّت ِ این دلسروده ی شاعرِ ارجمند ، توجهِ ایشان به پیام ِ عشق و مِهر و وفا است در قالبِ توجهی تمام عیار به معشوق و این بسیار برایم ارزشمند بود چون در واقع کارِ ایشان هم هنر برای اجتماع بوده است درین غزلِ کوتاه اما بلندمعانی و هم هنربرای هنر .
ساختارِ شعر به ویرایشی اندک مقصودرسان تر می شد که درآخرِ این مرقوم ، تقدیم ِ نگاهِ سبزتان می گردد ان شاء الله . ( البته به عنوانِ پیشنهادی و بس) که فقط به اندازه ی چندنکتهی کوچک به نظرم می رسد که خلاصه وار می نویسم :
- لطفاً در واژهگزینی شعر ، از تکرارها بکاهید بهتر است .
برای کلمهی ( زخم ) به جای دارو ، مرهم ، واژهی مناسبتری است :
در عالم مراتب عشق(عطار نیشابوری در منطق الطیر ) ، به جای (گدایی) ، طلب نوشتن، به گمانم صحیح است. مثلاً :
- (طلب) پُر شد زِ چشمانِ تو (مرهم ) سا به زخمم.
هفت شهرِ عشق یا هفت وادی ِ عرفان ، مراحلی هستند که سالک ، جهتِ سیر و سلوکِ معنوی ، آن ها را طی می نماید.
عطار در کتاب زیبای خویش( منطقالطیر) این هفت وادی را اینگونه بیان میدارد:
گفت ما را هفت وادی در رَه است
چون گذشتی هفت وادی، درگه است
هست وادیّ ِ طلب ، آغازِ کار
وادی عشق است از آن پس ، بی کنار
پس سِیُم وادی بُوَد آن معرفت
پس چهارموادی : استغناصفت
هست پنجم : وادی ِ توحیدِ پاک
پس ششم وادیّ ِ حیرت ، صَعبناک
هفتمین ، وادیّ ِ فقر است و فنا
بعد از این رویِ رَوِش نبوَد تو را
در کشش اُفتی رَوِش گم گردَدَت
گر بُوَد یک قطره قُلزُم گرددت.
- وادی در اصل به محلِ عبورِ سیلاب در بیابان گفته می شود.
- به نظرم درین مصراع فعل کمکیِ ( شد) را حذف نمایید اضافی است و در ابتدای مصراع هم آمده ؛ بعد سهواً شاید درتایپ ، تکرار شده است :
- شدم قابی شکسته ، مضطرب ، دزدیده ( خوابَم )
- تو را دیدم که لبخندَ(ت) ، به یک بیگانه دادی .
( چاهِ آتش ) را دومرتبه آوردید ؛ دومی را تغییر دهید :
- هلم دادی به ( قَعرِ شعله ها ) ، با حیله راندی .
.- در مصراعِ آخر ( پَرپَر) جمله را بی معنی داشته است بجایش( دیگر ) بنویسید
یا باوَر ( ردالعَجُز علی الصَدر ).
( دیگر از دیگر بُریدم ) تا هم جناسِ تام و هم ایهام را دارا باشد.
روساختِ این غزل ، عشقِ زمینی است هرچند حقیقتِ عشق دَوّار است و میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست به قولِ حافظ رحمت الله علیه.
در کل عالیبیان در غزلسرایی هستید.
سلامت و شاد باشید.