جمعه ۲ آذر
دلم شکست... شعری از فاطمه مستوفی
از دفتر سکوت خیس نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۱۴:۰۰ شماره ثبت ۱۲۱۲۱
بازدید : ۹۴۰ | نظرات : ۲۰
|
آخرین اشعار ناب فاطمه مستوفی
|
دلم شکست از اشتباه های تو
و رسم جوانمردی
آن روز برفی
از آرواره هایت
سقوط می کرد
آهای مرد!
به خودت بیا
گذشته ام کف پیاده رو ها
ریخت
و عابران هرز
تمام تکه های خاطراتم را
دزدیدند
و قلب کافه های مشکوک را
با تکه های وجودم
دود کردند
آهای مرد!
این سیگار تو نیست
که بر انجماد و سکون پرهیاهوی من
آتش انداخته؟
کف اتوبوس را
نگاه کردم
به انقضای مشبک سیگار تو
ایمان آوردم
و بر تمام کافه های شلوغ هرزه
فریاد کشیدم:
"این رسم اش نبود آقایان محترم
باید به قانون طبیعت احترام گذاشت"
دلم شکست
از تمام دودهایی که پس دادند
و به من خندیدند
و برای سلامتی تو
تکه های خاطرات مرا
درون مشروبشان ریختند
و فکر کردند
عشــــــــــــــــــــــــق، کرور پلشت
و منقطع حیوانی ست
که لاشه ی حجیمش را
آفتاب به عشق بازی
مفسد کرده است
و نمی دانستند که عــــــــــــشــق
همان تکه های کوچک و غریبی ست
که ذره های فاسد سیگار تو
به خاکستر می کشاند
و هنگامی که مستی شان
خدا را
به تمسخر کشاند
من دلم آرام شکست
و به خود گفتم
ستاره های شلوغ
به کیهان سرنوشت من
پرواز کنید
و قطره های تکیده ی چشم های زیبای مرا
به کهکشان ها
بفروشید
و کافه های هرزه ی شهرم را
با سیگار ها و مشروب های گیلاسی اش
بسوزانید
من
دارم هرزگی شهرم را
آهسته آهسته
می میــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم....
متولد:21/2/1392
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.