تو غزل گفتی و
رودی از عطش
در گیسوان ابرها ریخت
بوی زهم عشق، مسلولم کرد
آه...
امشب چقدر شاعرانه است!
شعف شرقی اندامت ، به پرتگاهم میکشد..
بیگاه خونینِ دل را
در ورطه ی ملحفه ها رها میکنم ..
برهنگی تاریخ ، نفس میکشد
-نتهای توست
که در دهان سیگارهایم میسوزد-
.
.
.
نقشه ای بر آب میشود ...
بگو
به من بگو :
شراب مادرزادی!
سریر نفسی!
تا دستهایمان
آبستن آسمانها شوند..
از زیارت بستر سنگی کدامین زن ، باز میگردی!؟
که صحاری غربت زده در دل دارم ..
می آیی
مثل صدای برف می آیی
دکمه ها را از زاغهای مشکی چشمانم میتکانی
در رد پای زیبایی ، پیدایم میکنی
در جمعه
جمعه های کافه های انقراض و موهبت..
جمعه های نابرابر رویا
جمعه های گرم انتظار
جمعه های مرثیه و الکل و زخم..
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.