پنجشنبه ۲۰ دی
آخرین برگ شعری از حسین وصال پور
از دفتر آزگار نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۲:۳۴ شماره ثبت ۱۲۰۲۸۲
بازدید : ۳۳۵ | نظرات : ۱۹
|
آخرین اشعار ناب حسین وصال پور
|
اگر دیدی که تنهایم اگر دیدی که بی رنگم
بدان با آخرین تصویر تو در ذهن می جنگم
سکوت سرد دنیایم به یک پلک تو می ریزد
بیا تنها نگاهم کن که من بی واژه دل تنگم
پس از تو هرکه آمد ،دید ،خندید،رفت!
شدم بد نام نا اهلان ،پراز انگم،پراز ننگم
غم انگیزم ،غروبم ،سردو بی روحم ،زمستانم
دلم تنگ است،تاریکم ،و تنها قطعه ای سنگم
صدای پای رفتن ها،صدای باد و تنهایی
اگر بودست،این بوده است تمام عمر آهنگم
بیا شعر مرا در زیر پای عابران بردار
درخت زرد پاییزم و این هم آخرین برگم ...
#حسین_وصال_پور
حسین وصال پور
|
|
نقدها و نظرات
|
ممنون بانو از توضیحات خوبتون داستان زیباییست با اینکه بارها این داستان رو شنیدم باز هم تا آخر متنتون رو خودندم درود بر شما و جناب وصال پور بابت شعر زیباشون | |
|
درودبرشما استاد بانو عزیزم بسیار مفید واموزنده بود 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️ | |
|
درودها بانو جانم استاد کوهواره نازنین چه داستان عالی چقدر زیبا و با احساس مهمانمان کردید ممنون از دقت و توجه شما به آثار و نظرات ارزشمندتان که باعث اطلاعات و افزودن آگاهی و دانش می شود شاد و موفق باشید بانو | |
|
درود بر شما استاد بانو دکتر حسین زاده ی دانشمند سپاس از پنجره ی نقد پربارتان بمانید به مهر و بسرایید | |
|
درود وعرض ادب خدمت بانوی عزیزم بسیار سپاس از زحمات جنابعالی خداوند به شما وخانواده محترم طول عمر با عزت عنایت بفرماید ..آمین | |
|
خیلی ممنونم از شما خانم حسین زاده ماشاگرد کوچک شماییم و قصور و کوتاهی ما را نسبت عدم مشارکت در نظرات و اشعار دیگر ان شالله ببخشید ، به دلایلی بنده نمیتونم زیاد اینجا در محضر شریف شما باشم. در صورت رهایی از این شرایط اگر سعادتی بود حتما در مکتب شما خواهیم بود. ممنونم از سایر اساتید بزرگوار که به بنده عنایت دارند همیشه ! افتخار ماس خواندن نقد ها و نظرات استادان عزیزم.
| |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غزل بیکران زیبایی است در بحر هزج
با ساختار و قوافی مشکل پسند و محتوایی خوب.
استعارات و تشبیهات ارزشنگار
و با ایمایی وسعتاندیش در عنوان و پایانبندی ِ غزل
به رُمان ( آخرین برگ ).
آخرین برگ - اثر ویلیام سیدنی پورتر معروف به ( اُ . هنری)
جزو ادبیات تطبیقی به سبک غنایی
(خلاصه داستانِ زیبای آخرین برگ)
دختر جوانی بیمار است و مدّت هاست از بیماری به تنگ آمده در حد ناامیدیِ محض و به علت طولانی شدن بیماری اش ، دچار ضعف و ناتوانی شده ، به طوری که فکر می کند با فرو ریختنِ آخرین برگِ درخت که در حیاطِ آن ساختمان قرار دارد و دختر از پنجره شاهد ریزش برگ های درخت است ؛ زندگی اش پایان خواهد یافت!
دختری به اسم سوو که دوستِ او می باشد ؛ وقتی که دوست خود را بر بستر بیماری با چنین حالت ضعف و ناتوانی می بیند از این خیال و تصاویرِ تاسف بار دختر رنج می برد.
یک روز از روی اتفاق که با آقای برمان - پیرمرد نگارگر - که در طبقه ی پایین ساختمان است ؛ سر صحبت باز می شود و خانم سوو ماجرای بیماری دوست خود را بیان می کند. پیر مرد خیلی ناراحت می شود و سعی می کند به هر طریقی که شده است به دختر بیمار کمک کند. برای همین در همان نیمه شب سردِ پاییزی ، دست به کار می شود و برگی به رنگ و ابعاد برگ هایی شبیه همان تک برگ روی دیوارِ ساختمان حیاط است را نقاشی می کند.
پاییز است و همه ی برگ ها تک تک در حال ریختن هستند ؛ اما این برگِ نقاشی شده ؛ باقی می ماند.
برگ نقاشی شده بر دیوار عاقبت معجزه می کند. و به دخترِ بیمار روحیه می بخشد. و او سرانجام سلامتی خود را
باز می یابد.
ولی آن پیرمردِ فداکار بر اثر بیماری شدید و سرمازدگی در حال کشیدن نقاشی برگ ، سرانجام جان خود را در آن نیمه شبِ سرد پاییزی بر سر این نقاشی و بخاطر سلامتیِ دختر از دست می دهد.
اگر فعالیت هنری شما و برخی دیگر از اعضای ارجمند سایت بصورت تک بُعدی فقط صرفاً بسنده به ارسال شعر نباشد و اشعار دیگر شاعران را نیز توامان بخوانید به نظرم ازین طریق دلسروده های زیبایتان بیشتر خوانده می شود و با کلام و اندیشه شما و اعضای سایت آشنایی بمراتب بیشتری خواهد شد ان شاء الله .
در آخر یک نکته مهم اینکه : برخی از مصاریعِ شعر دلپسندتان را مثل مصراع زیر از جهت ساختاری و کمیِ هجاها ، لطفاً بازخوانی و ویرایش نمایید :
پس از تو هرکه آمد دید خندید ( ... ) رفت
قلم تان نویسای ارزش ها