در دهکده ی ما ، غم و سیگار بکارید
یک عده جوان ، بی کس و بیکار بکارید
بازار چو کساد شد از فقرِ عمومی
دکّانِ لبالب زِ خریدار بکارید
شد خصمِ تَبَر ، شاخِ درختی که ثمر داد
یک باغ فقط ، بید و سپیدار بکارید
تقویم تمام است و ندیدیم گلی سرخ
امسال بیایید و فقط خار بکارید
خُرما ، شده هم نرخِ طلا ، نخل نشانید
البته بر آن ، میثمِ تَمّآر بکارید
هر کس که نظر سویِ افق کرد ، بگیرید
بر راه ، فقط شخصِ گرفتار بکارید
چون موش ، فراوان شده در دهکده ، یاران !
نقّاشیِ یک گربه در انبار بکارید
بوسیدنِ بُت چون کُنَد ایجاد مباهات ،
ای پیشه وران ! آره و نجّآر بکارید
تا صاحبِ مالی ، نشود مُدّعیِ دزد ،
در کوچه یِ عدلیّه ، سگِ هار بکارید
بر دار شود ، هر کسی از داد سخن گفت
جایِ همه یِ خلقِ خدا ، دار بکارید
در پشتِ تریبون نکنید این همه بلغور
بر جایِ سخن ، یک ذره کردار بکارید
چون بنده بدهکارِ همه خلقِ جهانم ،
در کوچه یِ ما ، عکسِ طلبکار بکارید
خسته شدم از عمرِ سراسر ، غم و ماتم
یک روز هم " آوایِ " دف و تار بکارید
به شعر ناب خوش آمدید
موفق باشید