دیشب کسی آفتاب را درکوله خود
همراه ستاره
سوار بر الاغش کرد
الاغ کمی پایش میلنگد
وآفتاب در کوله همیشه رنجور ،از همراهی باستاره
وستاره همیشه خوشحال
که آفتاب درکوله ،همیشه درکوله خود باقی خواهد ماند
هرگز در آستانه یک شتاب
کسی خیال آفتاب را زیبا نخواهد کرد
چقدر صبر میخواهد وقتی یک آفتاب همیشه در کوله خواهد ماند
گاهی یک زن می گرید
گاهی یک کودک پس خیالش، میخواهد شبیه فرشته باشد
دست به دست یک تصمیم
گاهی کسی از رنج آفتاب ،رنج کس دیگر را
لگد در پای لنگ الاغ خواهد کرد
مگو بی خیال این رنج باشم
گاهی کودک در تصمیم خود
همچنان خیالش همسایه یک فرشته خواهد کرد
آیا فرشته از همسایگی یک کودک چیزی خواهد گفت؟
سر راست بی علت دوباره الاغ لنگید
آیاآفتاب در کوله در آغوش یک الاغ لنگ ،چیزی را تاوان خواهد داد؟
زمزمه یک زن ،در حالت عصیان
آیا قلب مادرانه خودرا پیشکش آفتاب خواهد کرد؟
آیا اشک یک زن ، تلافی کدام کارش خواهد بود؟
ظالمانه خیال کودک را تکه تکه مکن
بگذار در آغوش یک اشک ، فرشته همیشه روشن و زیبا باشد
بگذار بانگ آفتاب ، همنوا با گریه یک زن باشد
بگذار پای لنگ شده الاغ
چیزی شبیه یک سکوت و گریه یک زن باشد
آیا آفتاب در کوله چیزی شبیه تابوت و تشیع پیکرش نیست؟
کودک از خیال خود دوباره برخاست
وستاره همچنان همراه آفتاب در کوله
آفتاب در کوله.......
وگریه یک زن.......
درودبرشما جناب آزادبخت عزیز
زیباواندیشمندانه بود مثل همیشه