چهارشنبه ۱۷ بهمن
آزرده ام! شعری از
از دفتر - هزاره بیم - نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۱۸:۲۶ شماره ثبت ۱۱۶۷۷
بازدید : ۵۶۳ | نظرات : ۲۰
|
|
گیتی
می دانست اگر
تکه، تکه، می شود،
هر تکه را " خدایی " مغصوب،
تا بر ما خدایی کند؛
به - دنیا - نمی آمد!
آزرده ام!
از جهانِ بی رگ،
برج های برهنه و گردن شکسته
با بینی های آویخته؛
جاده های باریک،
پایانه های تاریک!
دادهای بادکنکی!
...و باد های سرخی که
شعله ی آبی ی فانوسم را
نفس می کشند!
دار،
یک صبح
به آخرمی رسد
« همه » از خواب
بر خواهیم خاست!
دیگر آن گاه
- هیچ -
کلنگ و بیلی قادر
به مرز بندی اش نیست!
نه مشت، نه لگد،
و نه سیلی ی " پیلی " که
نیلی ام کند!
______
پ. ن:
مگر مـا هم خـــــدا " آدم " نبودیم؟
چو مـادر زاد ما را " خم " نبودیم!
***
- پژواره -
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.