بطری تنهائی را قلپه سر می کشم
مغزم ویراژ می دهد
موهایم بکسل می کند پنکه سقف را
عکس سی سالگی پدر بروی دیوار
چشمشو تیز کرده به مهتاب بالانسی که من می کنم
سام(سلام)! احوالات؟گورستان چه خبر؟
پد رررررر!!!؟؟؟ نگات چپه ؟ یا عکست؟
اون پسرک که تاب می خورد با سبیلات
حالا سی سالشه ، همسال همین عکس تو
البته مندرس شدم عین فرش جهیزیه ننه ام
رفو های صورتمو ببین! تازه رفوگره ختم روزگاره
گول باد هیکلم را نخور
آب شده ام از درون
مثل سنگریزه های ساحل ، با هرموجی شسته میشم
جات خالی . . . !
روزگار بدجوری زده به خاکی
کاکل ننه رخشنده شده طلایی
قلک پر می کنه واسه عمل دماغش
حاج عیسی تتو زده پرچم تایلند را
لب بادی ها کاکتوس می کارند جای مژه
یادته بچگی هام ،تو ومادر می گفتین
منو خریده اید از بازار . . .
شما نیستید، من دربدر دنبال کارت گارنتیم می گردم
برم پس بدم خودمرا ،
خلاص بشم از زندان زندگی لعنتی . ..
گول صدای کلفتم را خوردم
بخیال اینکه داش آکلم*
یاد بچگی ها بخیر، یاد اسبهای چوبی ، قداره های چوبی
حالا استکانک و زیرسیگاری دولیتری نشسته جای اونا
بخشید پدر نمی تونم وایستم دوست دارم بمیرم
جاهاست اونجا توی بغلتون؟
هی راستی . . .!
یادته شبها منو می کشتی
با اون قصه شنگول ومنگول بیخودی
آخ که تو نمی دونی!
چه ساقی ماهیه ، این گرگ پدرسوخته .
ها
ها
ها
تالاپ
*داش آکل لمپن شیرازی در دور قاجار
رحیم فخوری
بسیار زیبا و جالب بود
بیچاره روزگار؟