سوال همیشه ؟
جیب احساس
مهرهی دوار
شغل بیکار
(دو نقطه سوال)
:
؟
دلال
توپ پرباد
لوح اسکار
همه میدانیم
اعتراضی نیست
امروز ،
نه !
فردا ...
شاید ما هم سری در جیب او کردیم ؛
کلامی قدیمی .
سرها ، همه در یک آخور
کاه
علوفه
یونجه
نمک ؟
گیر میکند گلو
دزد بیوجدان هم بیخیالش
مغازهدار سرکوچه رهایش میکند ،
،،،،،....،،،،،،،،،،،،، شبها
میشکند آنچه نشکناست خارا
روزی که نه پیداستگویا
نمک است یددار
فشار میکشد بالا
~~~~~~~
نکتهای چند ؟
_گویا دامدار همراه علوفه ... نمک قاطی آن میکند تا به مذاق حیوان خوش آید
_در شهر ما که ، اینگونه است
از چند دانه تا مثلأچند تن
بدون پناه
بیرون از مغازه رها ، در خانه میخوابند شبها بدون دغدغه...با
_ از قدیم رسمی ست ایرانی
اگر عهدی ،
قراردادی میخواستند
ببندند پایدار
یا دزدی نکند ,فلان طایفه از ایل شان
میکردند نمک گیرشان آنها
با تکهای نان
یا اندازه،
سرانگشت نمک خام
البته در مورد دل نوشته حرف بسیار دارد مثلأ از اینقرار ...
در سیر مراحل پست و مقام
شخصیتی به مهمی دلال
،،،،، ببخشید
کمی پایینتر قرارش دادهایم از حیوان
یا عامل خیلی از فشار ، شاید باشد همین نمک یددار
اگر به مذاقات خنده نه پیداست کمی بخند
،،،،،،،.....،،،،،،،، هیولا
دیوار به دیوار
کوچهای آنطرفتر
شاید هم پشت خانه ماست
~~~~~~~~
جیب او چند تکه دارد بیخیال !
جیب ما یک قصه دارد پر سوال
هر چه از ما میخورد باز م حلال
میشکند مارا چرا از بن دلال ؟
آروین آذرماه
بسیار زیبا و جالب بود
طولانی