درجستجویِ خدا
من نمیدانم چراخدای خودرابه رگِ گردن نزدیکترمیداند
وقتی دردراحس میکنیم
فلج شدن را
آه کشیدن و
لال شدن و
فریادزدن را
وقتی میبینیم زنی تن فروشی میکند تاسیراب کندگرسنگیِ فرزندانش را....
وقتی میبینیم پدری ازشرم واشک هایِ مقدسِ فرزندانش تن به خودکشی میدهد تاخطِ فقرادامه دارنشود....
من نمیدانم چراسفره هاخالی هستند وخدای پدیدار نیست
مگر درتعریفِ دین وخداشناسی نگفته اند نزدیک است بسیارنزدیک رحمتِ خدای بربنده اَش
ازپدرومادربه انسان نزدیکتر
پس چرا بر رویِ زمین بسیارغریب است
چرابایدمُردتافهمیدخدایی هست
چراااا؟؟؟؟
ازاینهمه چراگلویم زخم است و
درونم فلج
خدانبایداینقدر غریب باشد بایدخودش را نشان بدهد مثلِ خورشید
مثلِ ماه
مثلِ باران در گرما
مثلِ تشنگی درصحرا
مثلِ رهایی ازبندِ بردگی
مثل شفابعدازتاوانِ درد
مثلِ شادی بعدازهجومِ غم
خدا باید خود را نشان بدهد مثلِ آغوشی برایِ تنهایی ها
خدابایدبیایدومارا دست باشد و بلندکند
با ما برقصد و
آوازبخواند
گیس هایِ مارا ببافد
و
درآغوشش حبس کند
،خدابایدصُلح باشد
بایدبوسه باشد ورختخوابی راحت بنامِ وجدان
گمونم خداراه راگُم کرده وگرنه اینهمه بیخبری ازخدابعیداست....
درودبانوجانم
درددلی زیبابودباخدا
ولی خدا مقصرنیست
ما آدمها خودمان هم هوای همدیگررانداریم
خداوند درقرآنش میگه من روزی فقرا رادرثروت ثروتمندان قرارداده ام پس هم ثروتمندوهم فقیرهردودر مسیرامتحانند اما نمیدانند ....
خداوندانسان رادررنج آفرید ولی آدمها این رنج رابیشترمی کنند وهمدیگر را زجرمیدهند
انسانیت که سقوط کند
دردازسروکود دنیا بالامی رود
جمیله عجم