نشنیده جز تو راز دل خسته ی مرا
گوش عدم کَر است ازین هوی و های من
روشنگر وجود سرشتی سرشت من
ای نورِ نورِ نور، توئی روشنای من
شد داستان لیلی و مجنون دوباره نو
تقدیر کرده عشقی چنین ماجرای من
از من مرا بگیر ای یار دلربای
شیرینی حیات توئی از برای من
پر کرده است عطر حضور تو شش جهت
جز تو نمی رسد به نظر در سرایِ من
تا با تواَم مرا ز عدم نیست واهمه
عطر وجود توست شده دلربای من
دیدم در آیینه هنرت را خدای من
محو جمال توست دلم آشنای من
در کارگاه چرخش گردون تو قادری
جز تو موثری نبود رهنمای من
خرسندیم تمام توئی لذت آفرین
از لطف توست شادی بی منتهای من
در عالم وجود، سرشتم سرشته ای
هستم ز لطف تو، ز تو باشد بقای من
اغیار را بخاطر تو دور کرده ام
بنیاد شادمانی من، ای خدای من
باکی مرا دگر ز عدم نیست خالقا
در عالم وجود نشاندی بنای من
زیباست ظاهر تو و باطن چه دلرباست
تحصیل راه توست تمام دعای من
دائم اجابت توگرفته است سبقتی
از هر دعای زیر لب و ربَّنای من
هر لحظه بیاد توام زنده ام به عشق
پر کن ز شوق، سینه ی من مقتدای من
تا قدردان نعمت خود می نماییم
گویم سپاس اول و آخر برای من
کبرم گرفته راه مرا یار مهربان
خود خواهیم گرفته رهم رهگشای من
عشاق را محک بزنی در خلوصِشان
میزان چو قُرب توست، نماید بهای من
بی تو فراهم شده انبوه مشکلات
دل بسته ام به لطف تو مشکل گشای من
کیوان دگر ز سنگ ملامت نمی رمد
هستی طبیب و هست هم از تو شفای من
قافیه این قسمت
دائم اجابت توگرفته است سبقتی
از هر دعای زیر لب و ببندی من
(ببندی) احتمالا خطای نوشتاری رخ داده
شاید باشد( بلندای) من
شعر عارفانه فوق العاده ای بود موفق و مؤید باشید .
لذت بردم .