رولتِ روسی
حواسم ضربه دید ،
وقتی حواسم پرت شد
همان هنگام که ،
بینِ دنیای وراء و ماوراء ،
تماس ام قطع شد
انگار مغزم ، دگر آنتن نمیداد
که در دادگاهِ مغز، درخواستِ تقاص ام ،
طرح شد ، اما رد و،
کامل طرد شد
ماهِ کامل ام ، دوباره بدر شد
به خوابِ ابترم ، دوباره از نو،
جنگِ بدر شد
اما اینبار، روحم دربه در شد
دوست داشتم زیر باران من بمانم
اما سایبانی ، از آنهمه داربستِ انگور
برایم چتر شد
شراب هِی می چکید ، ز دانه های انگور
چگونه بی تحملِ زمان ، برآبِ انگور؟
نمی دانم
دنیای غریبی ست
همه ایمانم با خوردنِ آن شرابِ بی صبر ،
بدجور هتک شد
من ز دنیا ، هتکِ حرمت کرده ام
چقدر ازسوی من دراین ماجراها ، جهد شد
فقط وقتی توبه آمد من خیالم تخت شد
به خدا گفتم ببخشید اینجا کلی خبط شد
افسوس که درسمعِ تو،
صدای این گناه ها ، ضبط شد
افسوس که درنگاهِ تو،
تصویرِ گناهم ثبت شد
ازهمه بدتر، میانِ من و ابلیس ، ربط شد
اما آن موضوع ز پشتِ توبه حل شد
اوضاعِ جهانم رَتق و فتق شد
باید انتقام بگیرم ، ز ابلیسِ خطاکار
با خیانت های او ،
نامردی اش مثلِ روز،
برایم محرز شد
همان نامرد که به انبوهِ وساوس ،
باعث بر،
بیشمار، قتل شد
همان مهدورالدمی که ،
باعث بر کُشتنِ آدم ،
درجدالِ چاهِ نفت شد
نفرین بر او که ،
رولتِ روسی را ابداع نمود
شمشِ طلایی را گذاشتند روی میز
دو آدمِ طماع هم ، در دوسمتِ میز
داور با خیانتش ،
وقتی آن خشابِ هفت تیر را چرخاند
به جادو جَمبل اش ،
گلوله های آنکه کمتر به او رشوه داده بود ،
طوری درآن خشاب چپاند
که بجای یک گلوله ، تعدادِ فشنگ اش هفت شد
بهمن بیدقی 1401/6/8
بسیار زیبا و پر معنی است
دستمریزاد
موفق باشید