در سفر عشق......
به رسم ادب اول باید خدمت پدر مشرف می شدیم وبا کسب اجازه از ایشان به زیارت فرزندان بزرگوارشان می رفتیم ....
خدا نوشت به نام علی بنیاد جهان را
و آفرید به نام علی ، زمین وزمان را
راه بسی دشوار است..... مولا جان 🌹🌹🌹
اما حسی از درون مرا به شوق دیدار تو جان می بخشد تا دشواری راه را احساس نکنم ...
حس غریبی می کشدم در هوای تو
تا شوم مشتاق ، صحن و سرای تو
پس از مدتی پیاده روی.....
روح سرکش وجسم خسته ام
پا به حریم کبریایی می گذارد
که آرزوی عشاق است
دیدار گنبد طلایی که در بهشت دنیا چشم ها را خیره می کند
در دلم غوغای به پا شد ......
زمزمه ای از درون با من می گفت ...
خموشی پر از رازهای مگو
ای دل سرکش چرا سوزی بگو
نمی دانم حس غم بود یا خوشحالی ....
احساس کردم تمام وجودم از زمین کنده شده وضربان قلبم هر بار شدیدتر از قبل .....
من با دل و جان می شنیدم
صدای آشنا از درونم گفت .....
باورت باورت می شود که در مقابل کسی ایستاده ای که تمام بهانه خلقت آفرینش است
باران اشک توانم را بریده بود
تازه داشتم شوق دیدار خواهری غریب برای دیدن برادر را می فهمیدم
که پیاده آمد تا بعد چهل روز اسارت ودوری با دیدار یار هوای آزادی را تنفس کند ......
السلام علیک یا زینب کبری
چهل روز است ، زینب خواب ندارد
آسمان پر ستاره و مهتاب ندارد
چهل روز است که دیده گریان دارد
ز غم مرگ برادر حال پریشان دارد
بر جادهای قدم نهاده بودم که پایانش وصالی توصیف نشدنی بود ....
زبانم الکن بود نمی دانستم چه بگویم و چه بخواهم ....
آنقدر آرامش داشتم که غرق در تماشای زیبایی این بهشت دنیایی بودم حس پرنده ای داشتم که بال وپر دارد ولی قدرت پرواز ندارد
با کلمه زیبایی به ابی انت وامی ....یا ابا عبدالله ....
زبان گشودم قطره های اشک پهنای صورتم را پوشانده بود
دلها به عشق کربلا آکنده می شوند
یاسهای مرده ز شوقت زنده می شوند
نوشیدم آب بیاد تو .......دلم شکست
نام حسین بند بند دلم را زهم گسست
مولای مظلومم
دلم بی تو چون مرغکی سرگردان است
همچون گیاه خشکی در پی باران است
باور بین الحرمین و سلام بر علمدار
باخود زمزمه می کردم ...
شرمنده است ز روی ماهت زمین نینوا
سلام بر یوسف ام البنین علمدار کربلا
آنقدر شأن و منزلت باشد بلند آقا
که مدح تو نمی گنجد در تمام شعرها
التماس دعا دوستان
آن شا الله نصیب وقسمت همه شود
زیارت قبول