آه لرزان ( مثنوی 6 )
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
1101 1101 1101 101
گاه یابی// زندگی را // چون کلافی// پر گره
گاه خودرا// در میانِ// رزمگاهی // بی زره
درد فرقت// دل کُنَدْ خون// غمگسارت// زیر خاک
نابکاران// می دهندت// ناامیدی// تا هلاک
گرچه بودی// مست عشقم // غافل از غم// با نشاط
تا به پایان// تلخ کامی// قسمتَت شد// بربساط
من رهیدم// از حضورت// باش نیکو// آخرت
رنجه کردی// گر دلی را// رو بجویش // مغفرت
*****
فاعلن مستفعلن مستفعلاتن فاعلن
101 1011 11011 101
بوده ای// دلبسته ام// گیری نشانم// هم دمَم
رفته ام// از دستِ تو// تا کی به نالی// در غمم
ترسم از // نسیان تو // مرگی نبینی // بر خودت
بسته یا // چشمان خود// مغروق باشی // در خودت
تخم غم // کمتر فشان // شادی به ماتم // سرور است
مرگ را // چون سایه بین // خورشید هستی // بر سر است
در نظر // آری اگر// بر آرمیدن // در صفی
اندکی // یابی سکون // بر ملک عمرت // آصَفی
*****
فاعلاتاتن مفاعیلن مفاعیلن فعل
11101 1110 1110 10
گوش همراهان // بیازردی // فغان تاکی // عزیز
رفته هفتادت // صدت ار هم // ز رفتن نی // گریز
منتظر هستی // پشیمان سر // نمایانی // مرا
آه لرزانم // شنوتا دِل// به سوزانی// مرا
باراندوهی// سیه چون شب// نشاندم بر // دلت
این خطا از من// ندانستم // نشاند در // گِلت
نقش شادی ها // پذیرد غم // چو متنی در // حیات
فرش هستی را // نشد جز این // محیطی بر // محاط
متن همراه:
گام دومِ پژوهشی در وزن شعر فارسی:
با عرض سلام و تشکر از صرف وقت و بذل توجه بزرگوارانی که این مطالب را خوانده، یا گوش فرا می دهند.
شروع مطلب را با تعیین جایگاهم به کمک یک تمثیل کوتاه، انجام می دهم. وزن شعر فارسی مانند یک شهر است. عروضیان اصیل و قانون مدار محله ای را در این شهر که اعیان نشین هم هست بخودشان اختصاص داده اند. در این محله قواعد و قوانینی حاکم است که بخشی از آن را بصورت یک چکیده در بخش های قبلی به نقل از کتاب عروض و قافیۀ استاد و دانشمند گرانقدر جناب دکتر سیروس شمیسا آوردم، بقیه را نیز در میان کلام و مطالب بعدی این پژوهش خواهم آورد.
همۀ اهل این محله در یک سطح نیستند، و همۀ دارایی ها نیز ارزش یکسانی ندارند. برخی از بحرهای عروضی بسیار رایجند و برخی مهجور. بعضی مطبوعند و تعدادی نا مطبوع، یا کم مطبوع. در مجموع ثروت عظیمی از متاع فرهنگی و هنری در این بخش شهر از دیر باز اندوخته شده و برای هر ایرانی هنر دوست و فرهنگ پرور دارای ارزش عالی است.
منِ نگارنده و پژوهشگر به اقتضای کاری که در پیش گرفته ام مجبورم گاهی از مرزهای این محله ( عروضیان ) خارج شده و از بیرون به نقد و بررسی قواعد عروضی بپردازم. کسانی که مرا بدلیل ناشی گری و یا مبتدی بودن ملامت کرده و مورد عتاب قرار داده و یا خواهند داد حرف جدیدی نزده اند، اما اگر پاسخی مستدل به مطالب ارائه شده ندهند آنوقت خودشان را در معرض داوری قرار خواهند داد. این پژوهش همراه با تحقیق و گردآوری مطالب و کارها و آزمون های عملی اجرا خواهد شد، که بصورت تجربیات شخصی و شاید در آینده با همیاری بخشی از خوانندگان تحقق خواهد یافت.
محور اصلی و قابل پیگیری در این مطالب همانا سئوالات مطرح شده در هر گام یا گام های قبلی و یافتن و دادن پاسخ هایی به آن هاست.
نخست یاد آوری سئوالات از گام های قبلی ،
دوم پاسخ به سئوالات مذکور،
سوم ارائه مطالب جدید، و
دست آخر طرح سئوالات جدید.
نخست یاد آوری سئوالات بخش های قبلی:
- آیا از بین حضور و یا نقش ارکان شعر، یعنی افاعیل، در مقایسه با الگوی چینش و آرایش هجاهای بلند و کوتاه، در هر مصرع کدامیک اساسی تر و بنیانی تر است؟
- عامل و دلیل گرایش اغلب شاعران به استفاده از یک وزن، بیشتر از سایر اوزان چیست؟ چه راز و رمزی در این انتخاب نهفته است؟ شاید پاسخ داده شود که آن ها مطبوع ترند. باز سئوالی که توسط اساتید دیگری که قبلا مطرح شده و هنوز بلا جواب مانده است، این است که فرق بین مطبوع و غیر مطبوع چیست؟
- چه رابطه ای بین حضور و نقش ارکان شعر یا چینش و آرایش خاص هجاهای کوتاه و بلند ( الگوی ریاضی وزن شعر) وجود دارد؟ اگر چنین رابطه ای وجود دارد، چگونه از لحاظ موسیقیایی و ریاضی قابل بیان است؟
حال پاسخ کوتاه به این سئوالات:
- به طور قطع بر طبق آرای عروضیان با بیانی موجز و ریاضی آنچه در وزن شعر فارسی تعیین کننده است، همانا تناظر یک به یک هجاهای کوتاه و بلند در همه مصاریع یک قالب موزون و عروض مدار شعر فارسی است. یعنی یکسانی و همگونی چینش و آرایش هجاهای کوتاه و بلند درهمه مصاریع. افاعیل یا ارکان عروضی تنها و در بهترین حالت ابزاری هستند که می توانند ترجمان چینش ریاضی هجاهای کوتاه و بلند و در صورتی که رعایت شود ( که بندرت این اتفاق می افتد ) شکل دهنده لحن یا ریتم خاصی از یک وزن معین باشند. به عنوان مثال:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن لحن و ریتم خاصی از الگوی وزنی 101110111011101 می باشد، که در آن صفر ( 0 ) معرف هجای کوتاه و یک ( 1 )معرف هجای بلند است. به ترتیب از راست به چپ. بعدها توضیح داده خواهد شد چرا صفر و یک از هر نشانه و علامتی بهتر است.
این بحرکه رمل مثمن محذوف نام دارد ترجمان الگوی وزنی پیش گفته می باشد که بندرت مطابق با لحن و ریتم آن شعری سروده شده است. اما تعداد تقریبی الگوی وزنی مورد اشارۀ آن، یعنی ( 101110111011101 ) 127522 بیت است. می توان بر اساس الگوی وزنی پیش گفته از ارکان شناخته شده دیگر و یا من در آوردی یا دل بخواهی متفاوتی استفاده کرد و شعر سرود. حتی می توان همانطوری که تاکنون مرسوم بوده است، هیچگونه لحن و ریتم خاصی را رعایت نکرد، بدون آن که وزن شعر به هم بخورد. اما لحن آن تغییر محسوسی خواهد نمود، یا بی نظمی حاصل از آن احساس خواهد شد. مانند : « فاعلن مستفعلن مستفعلاتن فاعلن » و « فاعلاتاتن مفاعیلن مفاعیلن فعل » . این جا بنده پایم را از تحدید و تأکیدی که جناب دکتر شمیسا برای رعایت ارکانی خاص و تعیین شدۀ شعر اعلام نموده اند، فراتر می نهم، بدون آن که اصل و اساس تعلیم ایشان را نادیده بگیرم و عروض را نقض کنم.تجربه عملی و نمایاندن این ادعا به صورت یک سروده ( آه لرزان ( مثنوی 6 )) در ادامه این بحث آمده است، خواهش می کنم دقت فرمائید.
باید عرض کنم، تا آن جایی که بنده اطلاع دارم ارکان اصلی و زحافات بعدی در زبان و ادبیات عربی و فارسی دارای هیچگونه نقش صرفی و دستوری نیستند. اما ابزار خوبی، مخصوصا در ایام گذشته محسوب می شده اند که چینش و آرایش هجاهای بلند و کوتاه را بیان نمایند. اما فقط یک شکل ویژه را. نقش دوم و مهم دیگری نیز می توانستند داشته باشند که جنبه موسیقی و ریتم و لحن و تأکید داشت که مورد توجه قرار نگرفته است. و آن عبارت از سرودن شعر، دقیقا بر مبنای شروع و خاتمه و تأکیدات لفظی ارکان مربوطه می باشد. توضیح این قسمت در آینده مشروح تر خواهد آمد.
- علت رواج و گزینش بیشتر اوزان خاصی را باید در نحوۀ چینش و آرایش هجاهای کوتاه و بلند جستجو کرد و به لحن خاصی هم که احتمالا به کار برده شده باشد توجه نمود. این بحث بنوعی به مطبوع بودن و نبودن اثر نیز سرایت خواهد نمود. در روزگاران اخیر تحلیل ریاضی مباحث علمی و حتی هنری مورد توجه قرار گرفته است. هیچ حوزه ای از دانش و هنرورزی انسان ها وجود ندارد که ریاضیات در آنجا حضور نداشته باشد. بسیاری از جلوه های موسیقی، طراحی، نقاشی ریشه در این واقعیت دارند.
آماری را از سایت گنجور برای بررسی این موضوع ارائه می کنم. 46/73 % کل ابیاتی که در شعر فارسی از اول تا کنون سروده شده است مربوط به 9 وزن یا بحر بوده که به بررسی آن ها و طرح چینش هجایی آن ها می پردازم و قبلا اعتراف می کنم که در آغاز راه این بررسی قرار دارم و تلاش زیادی در این زمینه لازم است:
- فعولن فعولن فعولن فعل ( متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه ) به تعداد 517/172 بیت 27/12 % با چینش هجایی : 10110110110
- مفاعیلن مفاعیلن فعولن ( هزج مسدّس محذوف یا وزن دو بیتی ) به تعداد 532/149 بیت 64/10 % با چینش هجایی : 11011101110
- فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( رمل مثمن محذوف ) به تعداد 522/127 بیت 07/9 % با چینش هجایی : 101110111011101
- مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ( مجتث مثمن مخبون محذوف) به تعداد 317/124 بیت 84/8 % با چینش هجایی : 100101011001010
- مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن ( مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) به تعداد 082/107 بیت 62/7 % با چینش هجایی : 10101100101011
- فعلاتن مفاعلن فعلن ( خفیف مسدّس مخبون) به تعداد 700/106 بیت 59/7 % با چینش هجایی : 10010101100
- فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( رمل مسدّس محذوف یا وزن مثنوی) به تعداد 062/106 بیت 54/7 % با چینش هجایی : 10111011101
- وزن یابی نشده به تعداد 559/102 بیت 30/7 % با چینش هجایی :
- فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف ) به تعداد 816/80 بیت 75/5 % با چینش هجایی : 100110011001100
- مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن ( هزج مثمن سالم ) به تعداد 248/58 بیت 14/4% با چینش هجایی : 1110111011101110
قبل از آغاز به بحث در این مورد اشاره می کنم که 30/7 % کل ابیاتی که سروده شده است وزن یابی نشده اند. تعداد این ابیات 559/102 بیت می باشد که یکی از شور انگیز ترین منابع پژوهش ما در زمینه تلاش شاعران بزرگ ایرانی از قدیم الایام جهت شکستن حصار تنگ و غیر قابل عبور عروض و ارائۀ کارهایی است که برای آزمودن وزن های جدید انجام داده اند.
حال پاسخ سئوال اصلی ( شماره دو ) که کدام عامل باعث گزینش بیشتر برخی اوزان گردیده است. نگاهی می افکنیم به کدها و الگوهای ریاضی چینش هجاهای بلند و کوتاه با نیم نگاهی به افاعیل مربوطه. در کنار علل فراوانی که بیشتر آن ها مربوط به عوامل فرا وزنی و غیر فنی نظیر تقلید از شاعران محبوب و اشعار متعالی در وزن های خاص می باشند، ما توجه خودمان را روی مطالب و علل صرفا فنی و موسیقیایی معطوف می کنیم: توجه شما را به نکات مهم زیر باید جلب می کنم:
الف- تکرار ارکان تکی
ب- تکرار چند رکنی
ج- ایست ناگهانی یا پایان یا کادانس در اثر زحاف حذف و به بیان دیگر، از طریق تغییری که در اثر حذف آخرین هجای رکن مورد تکرار صورت می گیرد.
د- تقارن که یکی از مهمترین عوامل زیباشناختی در هنرهای تجسمی و موسیقیایی می شود. مخصوصا که چند لایه باشد.
به عنوان مثال، در مورد ردیف نخست تکرار 110 یا رکن فعولن بستر ملایم و یکنواختی را فراهم می آورد تا ضربه شدید« 10 » یا « فعل » وارد شود. این تکرار و حذف در رکن آخر تحکم و طنین سختی را به کل وزن می دهد. اگر فعولن ها چهار بار تکرار می شدند انگار مطلب ناتمام و معلق می ماند و سخن بدون تأکید و تکیه رها می شد. تکرار ها در بحر ها یا اوزان متناوب الارکان بصورت گروهی ظاهر می شوند. گرچه در خود گروه هم آرایش ویژه ای منظور شده است. مانند آنچه در « مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن » یا « مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن می بینیم » . اوزان اخیر در ردیف های بعدی در فهرست اصلی درج شده اند.
در ردیف سوم که یکی از پرکاربردترین اوزان است و ظاهرا باید مطبوع نیز باشد تقارن چند لایۀ محوری وجود دارد: مانند تقارن بین« 1011101 » بر محور 1 با « 1011101 » و همچنین تقارن« 101 » بر محور 1 با « 101 » و دوباره تقارن « 1 » بر محور 0 با « 1 » . این تقارن را اگر کسی به کمک ضربه های زبانی تَ و تَن از ابتدا با صوت خود بنوازد متوجه طنین آهنگین آن خواهد شد که هیچ ربطی به ارکان به کار برده شده نداشته و تنها از چینش و آرایش ویژۀ هجاهای بلند و کوتاه حاصل آمده است. می توان هر رکن شناخته شده و من در آوردی را براساس این چینش یا الگوی ریاضی به کار برد ولی هر گز ترتیب قرار گرفتن این هجاها از بین نخواهد رفت. برعکس هر تغییری در چینش هجاها باعث به هم خوردن آرایش ظاهری ارکان خواهد شد و حتی وزن و آهنگ کلام هم عوض خواهد شد.
یک پاسخ صریح و ویژه به سئوال سوم مبنی بر این که « . . . چه رابطه ای بین « حضور و نقش ارکان شعر » با « چینش و آرایش خاص هجاهای کوتاه و بلند ( الگوی ریاضی وزن شعر) » وجود دارد؟ اگر چنین رابطه ای وجود دارد، چگونه از لحاظ موسیقیایی و ریاضی قابل بیان است؟ . . . »
پاسخ این است:
با یک مراجعه ساده به آثار گرانبهای شاعران ایرانی در قرون و اعصار مختلف متوجه خواهیم شد که همه شاعران رعایت « تناظر یک به یک هجای های کوتاه و بلند در همه مصاریع اثر » را نموده اند. اما رعایت چینش ارکان و سرایش بر اساس ضرب آهنگ « لحنی و تأکیدی » و یا شاید بتوان گفت که « ریتمیک » آن ها را مورد نظر قرار نداده اند ، مگر به حالت تصادفی و غیر عمدی. این نتیجه گیری از دو نظر اهمیت دارد که موضوع گام های بعدی پژوهش ما خواهد بود:
- تطابقی بین استارت و استوپ های افاعیل یا ارکان از یک سو و سلامت کلمات و واژه ها و گروهای دستوری صورت نگرفته است که جا دارد مورد ارزیابی و تحلیل و بحث قرار گیرد. که البته نشانگر غیر بنیادی بودن چینش ارکان خاصی برای نشان دادن وزن در ساختمان شعر می باشد. یاد آوری می نمایم که این اشکال شامل هنجارگریزی های شعری و هنری نمی شود و بحث های آن جداگانه خواهد آمد. به عنوان مثال نخستین مصرع غزل شماره 10 حافظ بزرگوار را مثال می زنیم:
« دوش از مَس = فاعلاتن ، جِد سوی می = فاعلاتن ، خانه آمد = فاعلاتن،پیر ما = فاعلن ». این مُثله شدن گروه ها و حتی واژه ها را مشاهده کنید. « دوش، از مسجد، سوی میخانه، آمد، پیرما ». قدر مسلم این مصرع بسیار زیباست و بر اساس الگوی وزنی ( 101110111011101 ) سروده شده است. اما اگر قرار باشد چیزی اساس و بنیان بودن خودش را کنار بگذارد همانا رمل مثمن محذوف است که فقط یکی از الحان خاصی به شمار می رود که می تواند بر اساس الگوی وزنی بالا سروده شود، نه بیشتر. مانند چهار بیت اولی که در « آه لرزان ( مثنوی 6 )» آمده است.
- این که کار با زحافات و درگیری های ارکانی و تلاش های ناشی از نام گذاری های گاه مبهم و دشوار درکنار طبقه بندی دشوارتر اوزان شعر فارسی بر اساس آنچه در عروض و با تکیه بر حضور و نقش ارکان عروضی صورت می گیرد نه در گذشته بلکه در عصر حاضر کاری بیهوده و دست و پاگیر است. در مقابل توجه به جنبه های ریاضی و تأثیرات موسیقیایی ناشی از رعایت اصول آن کاری است که با حفظ و رعایت تناظر یک به یک به همانگونه ای که همه دانشمندان عروض و زبان شناسان بنام ایرانی از جمله جناب ابوالحسن نجفی و دکتر شمیسا بر آن تأکید داشته اند به طرز علمی انجام شود.
در خاتمه توضیحی را که باعث می شود در این راه مصمم تر باشم و به تلاشی خستگی ناپذیر بپردازم، تقدیم می نمایم:
آقای ابولحسن نجفی توضیح کوتاهی دارد در مورد وزن شعر در فارسی و خود زبان
به این قرار :
در جلسه دفاع از تز آقای طبیب زاده به عنوان مقدمه می فرماید: وزن از صوت سرچشمه می گیرد و صوت دارای چهار خصوصیت است. شدت که مربوط به کیفیت ارتعاش، ارتفاع یا زیری و بمی که ناشی از کمیت ارتعاشات است، طنین که مربوط به ارتعاشات فرعی همراه ارتعاش اصلی و در نهایت دیرند یا مدت ارتعاش می باشد که کمیتی است برای سنجیدن طول مدت ارتعاش یا واگویی یک واج یا هجا. سپس نتیجه می گیرند که وزن در زبان فارسی اساسا کمّی است و حاصل از چینش خاصی از هجاهای بلند و کوتاه می باشد. ایشان به تأکید و تکیه بر کلام هم اذعان دارند ولی آنرا محدود و غیر تعیین کننده دانسته اند. نکته اخیر برای این پژوهش حائز اهمیت فراوانی است و جای بحث بسیاری دارد.
یک نکته بسیار مهم را بنده عینا نقل می کنم و بعد ها پایه بحثم قرار خواهم داد: « . . . هر شعری در هر زبانی همواره از خصوصیتی در ایجاد وزن استفاده می کند که آن خصوصیت در زبان، موجود و معتبر بوده باشد. به عبارت دیگر چیزی در وزن شعر یک زبان نیست، که قبلا در خود زبان وجود نداشته باشد. اگر خصوصیتی در شعر بروز بکند مسلما در خود زبان است. اگر در خود زبان نباشد در شعر هم نمی تواند بروز بکند. . . . » این کلام علمی و بسیار مهم از زبان دانشمند فقید ابوالحسن نجفی جاری شده است که نتایج درخشانی را می توان از آن اتخاذ کرد. باشد تا با احتیاط و قدم به قدم به آن نزدیک شویم.
در زمینۀ مطالعات علمی مربوط به وزن شعر فارسی ، به نظر می رسد که خود زبان فارسی بنا به فرمایش جناب نجفی در سایه قرار می گیرد. امروزه روز ما منابع عظیمی از تألیفات و تحقیقات علمی مربوط به زبان شناسی و حتی نقد و بررسی شعر و ادبیات از منظر زبان شناسی داریم که وقت آن رسیده است که به سراغ آن ها برویم. این راهی بود که فاطمه عزیزم داشت در آن سمت حرکت می کرد. در تئوری و عمل. اجل امانش نداد اما به اندازه کافی میراث علمی و روحیه دانشجویی به من داده است که راهش را ادامه بدهم.
در تأیید و تشریح فرمایش جناب ابوالحسن نجفی به معرفی کاری از خود ایشان مبادرت می نمایم. ایشان به همراه جناب آقای احمد سمیعی ( گیلانی ) که مبتکر یک تحقیق جالب بوده و از یاری جناب نجفی بهره برده است کار جالبی را ارائه داده اند. صحبت از مقاله ایست به نام « پاره های موزون گلستان سعدی » که در چهار شماره انتشار یافته است. این مقاله در اینترنت موجود بوده و بنده دانلود کرده ام. مضمون آن عبارت از برداشت 388 جمله یا عبارت از گلستان سعدی می باشد. این کار ارزشمند با ذکر دقیق مأخذ از نظر باب و صفحه و سپس وزن یابی یا وزن سازی برای آن ها صورت گرفته است. اینگونه رویکرد به نثر گلستان سعدی که نثری منظوم به شمار می رود گامی است بسیار بزرگ به نزدیک شدن به پایه های اصلی و جوشان وزن در خود زبان استاندارد یا هنجار فارسی. راهی که نگارنده شروع کرده است و هدف آن قبل از هر چیز تعمق و یادگیری و بهره بردن از گنجینه های زبان و ادب فارسی است. هر پژوهشی با هدفی آغاز می شود اما از قبل نمی توان تعیین کرد که منتج به نتیجه ای خواهد شد یا نه. به قول سعدی به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به وسع خویش بکوشم.
با طرح چند سئوال این متن را به پایان می برم و تا گام بعدی از شما دعوت می کنم که به سرودۀ حاضر گوش فرادهید یا آن را بخوانید و نظ
مطلبی را در خصوص نوشته ی شما عرض کنم
هر سه مثنوی بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
هست و این ابتکار نیست قبل از شما وزن های هم عرض در ادبیات فارسی وجود داشته که به جای وزنی و بحری از هم عرض آن استفاده میشود و منتهی میشود به پرسپکتیو هم ارزی و مساوی شدن
در جدول قبلی هم عرض کردم
اتفاق جدیدی رخ نداده شما به جای هجای کوتاه صفر و هجای بلند یک قرار داده اید همین و این همه لقمه را بر سر چرخانده اید تا به وزن های هم عرض اشاره کنید که قبلا در ادبیات فارسی مرسوم بوده است
برادر عزیزم نو آوری این مسائل نیست این راهها و یا بهتر بگویم بی راهه ها شما را به سر منزل مقصود نمیرساند که هیچ با شلوغ کاری های انجام شده مخاطب نو آموز گیج میشود و فقط الکی برایتان به به و چه چه میکنند
اگر میخواهید در عرصه ی ادبیات و عروض نو آوری کنید توصیه میکنم عیوب قبلی خود را در اشعارتان برطرف و بیشتر مطالعه فرمایید
با عوض کردن رخت و لباس نمیشود ادعای نو آوری کرد
مطالبی را که شما نوشته اید قرن ها قبل توسط عروض دانان به نحو احسن نوشته شده و اجرا میگردد
به زعم من نوشته های شما دردی از التهاب جامعه ی ادبی را
کم نکرده و موجبات گمراهی برخی دوستان هم خواهد شد
ایام عزت مستدام