جمعه ۲ آذر
ویرانه بشو ای عقل شعری از سعید مطوری (مهرگان)
از دفتر تنهایی نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۸۹ ۲۱:۰۵ شماره ثبت ۱۱۲۰
بازدید : ۹۱۳ | نظرات : ۱۲
|
دفاتر شعر سعید مطوری (مهرگان)
آخرین اشعار ناب سعید مطوری (مهرگان)
|
ویرانه بشو ای عقل
شب بود همه احساس
دل بود، کمی وسواس
پایان، همی آغاز ویرانه بشو ای عقل
عمری به عقل کاری
بودم به دین داری
عشق را ببین گم شد ویرانه بشو ای عقل
با عقل پسندیدم
از شاخه گلی چیدم
چیدن به مُردن شد ویرانه بشو ای عقل
ایمان به یک، دو نیست
هفتاد ،دو تن کو نیست
راهش ببین باقی ویرانه بشو ای عقل
شب بی نشان دل شد
ماهی به شب ول شد
با اشک ،سحر خواهد ویرانه بشو ای عقل
آن اشک به شبنم شد
گُل خانه ی ماتم شد
آغوش من پرپر ویرانه بشو ای عقل
عالی نگو کارم
در بی خبری خارم
تا کی رسد منجی ویرانه بشو ای عقل
عقل گر شود دیوار
بیهوده مکن پندار
عشق را بزن فریاد ویرانه بشو ای عقل
سعید مطوری/مهرگان
از دفتر تنهای
|
|
۱ شاعر این شعر را خوانده اند
Guest
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.