دوست دارم پر بگیرم در جهانِ چشم تو
تا که بنویسم غزل از کهکشان چشم تو
جلوه های رنگ دنیا خرج چشمانت شده
آفرین بر خالق رنگین کمان چشم تو
شعر و نقاشی و موسیقی، نمایش،رقص و رسم
شعبه هایی بوده اند از سازمان چشم تو
شاعران را واژه هایی تازه لازم می شود
وقت توصیف از قشنگِ بیکران چشم تو
مکتبی از فلسفه باید پدیدآور شود
تا که بنشیند به پایِ گفتمان چشم تو
حافظِ شاعر، کمال الملکِ نقاش و بنان
می گرفتند ایده ها از اصفهان چشم تو
از تبار شرق غمگین است یا غربِ جهان؟
از کدامین ریشه بوده دودمان چشم تو؟
از حریم پادشاه خود حفاظت می کنند
لشکر هشیار ِ مژگان _افسران_ چشم تو
ابروان، پر اخم و جدی پشت لشکر مانده اند
تا نیاید دشمنی در آستان چشم تو
مردمک مانند خورشیدی که می تابد مدام
خوش نشینی می کند در آسمان چشم تو
فتنه دارد با خودش یا نه، نجابت پیشه است؟
سخت، گیجم کرده حسِّ توامان چشم تو
این دو دلبر عاقبت کاری به دستم می دهند
نازهای اینچنین و آن چنان چشم تو
دوست دارم انتقالی شامل حالم شود
از "ندیدن ها" به پُست "دیده بان" چشم تو
صاحب چشمان جادویی، نگاهم کن کمی
دوست دارم پر بگیرم در جهان چشم تو
عاشقانه و زیبا بود
پر احساس