جنگلِ عقاید
آن عقاید ،
باد آمد آنرا با خودش برد
باد شدید بود ،
یا که سست بود آن عقاید ؟
بی عقاید ،
گرچه یکریز، تردد وعبور بود ،
ولی درجامعه روح ها همه مُرد
دیگر حتی ، امید مُرد
اما دلقکی ، از این میانه ی سرد ،
جان بدر برد
به ریشِ همدگر، همه می خندیدند
دیگر همه جا بی عقیده ، جنگل بود و جنگل
به هم اُرد میدادند
دیگر هیچ اندیشه ای محکم نبود
اکثراً بی ریشه بود
اکثرِ قریب به اتفاقِ آن اندیشه ها ،
شکستنی بودند و تُرد
شادابی ، با رفتنِ آنهمه عقاید ، رفت که رفت
صبح و خروسخون و کار،
تبدیل شد خیلی عادی ، به تنبلی و چُرت
حتی سوپ خوردن طریقه اش عوض شد
همه بی خیال شدند و همه یلخی
می کشیدند سوپ و آششان را در کام ،
با هُرت
دیدم کودکی را ، که شراب می خورْد
والدین اش خندیدند
چند روزی بعد دولُپی ،
ژانبونِ گوشتِ خوک را با ولع ، می خورْد
درویشی را دیدم که با تبرزین و،
پس ازآن عشقِ وزین ،
دگر دُردی کشِ میخانه نبود
با زد و بند ،
شرابِ هفت ساله می نوشید ، نه دُرد
حتی دستار به سر، عبا به دوشی دیدم
سوی بازار میرفت
از مناره که مؤذن تکبیری گفت ،
از نغمه ی زیبای اذان ، بدجوری آزُرد
حتی نوحه خوانی دیدم ، که " غم " راهش بود
همواره او اشک و گریه اش ، به همراهش بود
او که اشک اش دمِ مَشک اش بود ،
درمیانِ شادی ها و جشن ، روحش افسُرد
اینهمه افشره ها بود دمادم
اما آن ابلیس گونه ، فقط انگورهای شانی را افشرد
با چشم خودم در زندان ، بی گناهی دیدم
اما اعدامیِ رسوا بود که با زد و بند ، جان بدر برد
حتی یک زندانیِ ابد ،
خواست با تغییرِچهره بگریزد
فکرکرد آخر سخت است ، حیاتِ یک فراری
قدری رشوه داد به قاضی ، به او عفو خورْد
یکی دیدم که حلال ، درگلویش میمانْد
اما هر حرامی بهرش ، راحت الحلقوم بود
آب میشد در دهانش ، شاید او وجدان نداشت
چون بدونِ دردِ وجدان ، همه را میداد قورت
نوجوانی را به چشم دیدم ، سرهنگ بود
یادم آمد قذافی ، درحدِ یه شاه بود ،
ولی مدتها بود سرگرد
شاهزاده ای دیدم که به جُرمِ همخونیِ با شاه ،
به مُفلسی رسید
ولی مُفلسی را دیدم ، که چنان غَرّه شده بود به خود
کنون کم ندارد از لُرد
یکی از بهرِ نفوذ ، به اندیشه ی خشک اش ،
هیچ نمیشد رسوخ کرد ، چون pdf
یکی بر نوشته هایش دست میبردند مردم
چونکه اندیشه ی باز و بی در و دروازه و پیکرش ،
بود چون word
بهمن بیدقی 1401/3/28
سلام بر غربت تو و بر تمام تنهایی ات،
یا جواد الائمه! هر چند دست ما از آستان تو کوتاه است؛
امّا دل بر ضریح دیر آشنای تو بسته ایم؛ تا با کرامت ازلی ات، گره گشای آرزومندی ما باشی.
مولا جان! به صداقت اشک ها قسم، که نیازمندانِ آستان توایم؛ جرعه ای از دریای معرفت ما را بنوشان!
سالگرد شهادت امام نهم حضرت جواد الأئمه را به تمامی شیعیان آن بزرگوار تسلیت می گوییم،