۱۸ سالت که بود عاشق دختر همسایه شدی
شبا تا به پنجره اتاقش نگاه نمیکردی خوابت نمیبرد
روزا به شوق دیدنش میرفتی تو کوچه
قول و قرارا و نامههای عاشقانهتون یادته؟
ساعتها پای تلفن سکهای و کارتی ایستادن و حرف زدن یادته؟
تو دنیای منی و یا تو یا هیچکس دیگه و من بدون تو میمیرم یادته؟
چقد از اون زمان میگذره؟
الان کجایی و دختر همسایهتون کجاست؟ چندتا بچه داره؟
خدا بیامرزه مادرت رو
میدونم خیلی دوستش داشتی
تصور زندگی بدون اون سخت بود
روزای اول یادته؟
مراسم خاکسپاری، اون زجههایی که موقع تدفین رو خاکش میزدی
چهلمش، سالگردش و سالگرد و سالگرد
میدونم سخت گذشت، اما الانم همونجوری هستی؟
فراموش نشده و نخواهد شد اما آرومتر شدی
درست میگم؟
اون موتور هوندا چی؟ یادته؟ میرفتی پشت ویترین فروشگاه
ساعتها بهش نگاه میکردی
یا هرکی هوندا داشت با یه حسرت تو دلت میگفتی خوشبحالش
کاش منم یه موتور داشتم
خداروشکر میبینم که الان میتونی یه موتور خیلی بهتر از اون بگیری
یا حتی یه ماشین مدل بالا
ولی آیا اون لذت و ذوق و شوقی که اونروزا داشتی رو الانم داری؟
راستی اون رفیق فابریکت کی بود؟ اسمش دقیق یادم نیست
همونی که همیشه با هم بودید، هرجا گرفتار بود کمکش میکردی
هر موقع میخاستی جایی بری زنگ میزدی که باهم برید
یادمه یبار گفتی اون فراتر از یه دوست و رفیقه، گفتی مثل داداشته
الان کجاست؟ اون رفاقت هنوزم مثل قبل پابرجاست؟
یا زبونم لال تو هم نارو خوردی؟
تمام اینا رو گفتم که بدونی
گذشت زمان خیلی چیزا و ماهیت اصلیشون رو نشون میده
خیلی دردا رو درمون میکنه
و خیلی چیزا رو به دست فراموشی میده
چیزی که امروز عذابت میده
یا چیزی که امروز داری و باهاش حالت خوشه
سالها بعد ممکنه اینطور نباشه
روزی میرسه که ازشون فقط یه یــــــــــاد باقی میمونه
خواه یاد خوش، خواه یاد تلخ...
زیبا و خاطره انگیز بود