يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر محمدتقی زندی پور(طوقی)
آخرین اشعار ناب محمدتقی زندی پور(طوقی)
|
تا به حال دیوانه ای را دیده ای،
خنده های بی دلیل و نا بجایش دیده ای،
خنده اش در یک زمان گریه شود،
گریه اش بی فوت وقت خنده شود،
فکر تو که خنده اش بی ارزش است،
این میان گریه ی او نمایش است،
اما کمی واقع ببین ،
با چشمِ دل اینک ببین،
گریه زاو بهر غم است،
شادی به او هم خنده است،
شاید بپرسی که چطور؟
شادی و غم با هم چطور؟
خواهی جواب گویم تو را،
رازِ دلش خوانم تو را،
او چونکه عقلش ذایل است،
دل را ز عقل یک حائل است،
پس دل به او گوید بخند،
او هم به لب گوید بخند،
زان پس ببینی خنده اش،
تا عمق جان لبخنده اش،
اما که عقلش یک حسود،
از کار دل آنرا چه سود،
فورأ زخود فرمان دهد،
گریان شدن را جان دهد،
آنگاه ببینی گریه شد،
آن خنده ها را پس چه شد،
اینک به رازش واقفی،
در کار خود ناقافلی،
پس خنده اش نیست از ریا،
زین ماجرا باشد رها،
هر گریه اش باشد نیاز،
این فکر توست ای پر نیاز،
آن خنده های بی ریا،
هرگز نباشد کار ما،
آن گریه های بی نیاز،
حالا بدانی تو ز راز،
(طوقی)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.