خدا با درد و اندوه نمی آید به دست
از چنین افکار بی ریشه،می باید که رست
ما به اشک و واسطه،خواستیم خدا آید به دست
راه هدف شد،جای الله ما شدیم آدم پرست
..............................................................................
شرابی بزنیم !(عرفان)
برخیز و بیا ای بت من تا که شرابی بزنیم
خود را ازین مهلکه بازار فریبنده به راهی بزنیم
یک رطل گران دور ز عقل نگران نوش کنیم
مست،ز این محبس خاکی پر و بالی بزنیم
................................................................
سفره خون و قیام!
شعر:محمدکدخدایی(عرفان)
برای مردم بی چاره و گشنه،
همه روز و،همه شب ها صیام است
سر سفره ی سرشار از پر از خالی
همه، اندیشه ی خون و قیام است.
..........................................................................
خزان بوی بهاران میدهد!
شعر:محمدکدخدایی(عرفان)
گر دلی خوش باشدت،
هرخزان بوی دو صد روز بهاران می دهد
برگِ زرد یا روی خشکِ شاخه ها
بوی عنبر، بوی ریحان،سبزه زاران می دهد.
...............................................................................
پیمان شکنیها!
شعر:محمدکدخدایی(عرفان)
ما رهگذر هستیم و در رهگذر ما
دامی ز بلا در همۀ عمر فکنده ست
پیمان شکنی هاست که دام سر راه است
کس نیست که در عمر دو روزه
دو سه پیمان نشکسته ست !
عرفان و اعتراض
بسیار زیبا و پر معنی بودند
مبین مشکلات جامعه