جمعه ۹ آذر
درد فقر شعری از علیرضا محمودی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۰ ۱۲:۴۸ شماره ثبت ۱۰۷۶۴۸
بازدید : ۲۴۱ | نظرات : ۱۳
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
عاقبت این درد سوزاند مرا
درد فقر مردمان بینوا
درد مردی در میان کوچه ها
دختری کوچک کنار بوته ها
مرد کاغذ پاره ها را جمع کرد
ساخت کوهی در غروب روز سرد
با لباس کهنه و مویی بلند
پاره کفشی داشت با رویی نژند
بار خود بگذاشت بر روی موتور
آن موتور بود از برایش چون شتر
بار او کاغذ ، کتاب کهنه بود
دخترک آبی نخورده، تشنه بود
دخترک بنشسته بر روی زمین
گرد و خاکی داشت بر روی جبین
چند متری آن طرفتر مسجدیست
آن رکوع و سجده ها از بهر چیست؟
کاش میشد مومنین بعد از نماز
بعد فارغ گشتن از راز و نیاز
چاره میکردند کار مرد را
تا نبیند جامعه این درد را
جای این دختر نباشد بر زمین
ای دریغ از مردم این سرزمین
باید او در خانه پیش مادرش
باشد و بازی کند با خواهرش
تا که وضع دخترک باشد همین
این عبادتها بماند بر زمین
|
نقدها و نظرات
|
سلام. ممنون از اظهار لطف جنابعالی ، امیدوارم موفق باشید. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مثنوی بسیار زیبایی بود
بهره بردم 👏👏🌺🌺