نقاشِ زمان نقشِ تو دلدار کشیدست ،
زیبا نگَهی با تو در این کار کشیدست .
هر کوی و به هر بَرزنَ و هر گوشه ی گیتی ،
با منتظران چشمِ خریدار کشیدست .
.........
ای بیخبر از حالِ دل امشب ، تو چه دانی ،
صد فتنه به چشمانِ تو این بار کشیدست .
زان فتنه ی چشمانِ تو جانا ، به سَحَر باز ،
هفتاد و دو ملت ، به تو بیدار کشیدست .
...........
افسوس نصیحت به دلش راه ندارد ،
انرا که دلم ، با تو گرفتار کشیدست .
جانا چه کُنم چشمِ من امشب ز تو دریاست ،
چون کارِ مرا با تو به دشوار کشیدست .
........ـ
دل با دگران ، فارغ از این غصه نهادَست ،
افسوس مرا دیده ی خونبار کشیدست .
گویی ز تو بر دوشِ غزل های من امشب ،
کوتاه سخن ، رنجِ من این مار کشیدست .
..........
این غزل را دقیقا پنجماه پیش بتارخ ۴۰۰/۰۶/۰۱ سروده بودم که امروز پنجشنبه مورخ ۴۰۰/۱۰/۳۰ اقدام به تصحیح و تکمیل ان کردم . امیدوارم که اساتید عزیز با راهنمایی خود بنده را همچون همیشه ارشاد بفرمایند . با تشکر .
زیبا بود و حال و هوایی کهن داشت
پیشنهاد بنده فقط ویرایش مجدد مصرع ۱۲ است
بدلیل " به دشوار "
موفق باشید 🌺🙏