لبخند بر لب میزنی، دنیا چه عالی میشود
در زیر پاهایت فدا، گلهای قالی میشود
با هر نسیم پلک تو، نوروز می آید به یاد
با چرخشِ چشم تو دل، حالی به حالی میشود
میخندی وباز این دلم، محتاج بالی می شود
پرواز تا چشمان تو، تنها، خیالی میشود
فرهاد مجنون می شود، در آن خَمِ ابروی تو
مجنون ببین سرگشته وحیرانِ خالی میشود
اینجا نشستم با خودم تنها تصور می کنم
بی دلبری های تو هم تعبیر فالی میشود؟
لحن صدایت باعث باران نم نم می شود
برق نگاهت رونقِ ذوقِ اهالی میشود
وقتی نباشی پیش من حتی دمی یا لحظه ای
دل کندن از تصویر تو کار محالی میشود
با دیدنت گل می کند خار بیابان بلا
تیمور لنگ از دیدنت همچون غزالی میشود
سروِ جوان باغ دل با تو چه شاد وخُرّم است
اما قدش در هجر تو از غم هلالی میشود
با رفتنت شب می شود روز خوش دنیای من
شب از غمت یلدا که نه، مانند سالی میشود
گفتم دعا تقدیر را با من موافق میکند
اما تمام عمر هم، وَهمِ وصالی میشود
این زندگی غمزده بی تو سراپا حسرت است
با گوشهی چشمت ولی از غصه خالی میشود
#احمدصیفوری
بسیار زیبا و دلنشین بود
سرشار از احساس