دوشنبه ۱۳ اسفند
آشفته شعری از سمیرا عاشوری
از دفتر روبان قرمز نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۰ ۲۱:۰۷ شماره ثبت ۱۰۵۴۱۸
بازدید : ۳۱۹ | نظرات : ۱۶
|
آخرین اشعار ناب سمیرا عاشوری
|
دیرگاهیست که تنها شده ام
آواره دشت و بیابان شده ام
دائما درد و عرق سهم من است
بازهم قسمت زندان شده ام
فقط بالشت زمن باخبر است
که اسیر و اشک سودا شده ام
من که بی تاب رخ یار بوده ام
همدم یخ های یخچال شده ام
کاش چشمان مرا دفن کنید
تا نبینم که چه عاجز شده ام
|
|
نقدها و نظرات
|
من دلم میخواهد خانهای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام گل بگو، گل بشنو هر کسی میخواهد داخل خانه پر مهر و صفا مان گردد یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند شرط وارد گشتن شستشوی دل ها شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست به درش برگ گلی میکوبم روی آن با قلم سبز بهار مینویسم: ای یار خانه دوستی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر خانه دوست کجاست  بسیار ممنونم استاد عزیز | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام و درودبانوی مهربان
تنها فقط خداست که همیشه کنارشماست
وجود خداوند حلّال تمام مشکلات انسانهاست
نظر مهرِ الهی نوربخش و شادی عطای لحظه هاتان الهی آمین