درود بر امین عزیز
و سپاس از حضور ارجمند و نوازش قلم پرمهرت
به لطف نواخته اید دوست من
پیرو فرمایش جنابتان ,اجازه بدهید در این مجال "بصورت کُلی" در مورد ( فرم) بگوییم.
جهانی که ما در آن زندگی می کنیم با آنهمه پهناوری و گستردگی اش . جهان فرم هاست .
از کوه گرفته تا درخت , گُل , کبک , ...
از کوارک ها بگیر تا اتم ها , مولکولها , عنصرها , موادها تا ابرکهکشانها
هر آنچه محسوس و ملموس هست , برای خودش فرمی دارد
به تعداد آنچه هست , فُرم وجود دارد
حالا ( مفهوم ) چیست؟؟
مفهوم , آن برداشتی هست که ما انسانها از فرم ها داریم .
یعنی ما انسانها بعنوان یک موجود هوشمند , آمده ایم و یک رابطه ی دوطرفه بین ( فرم و مفهوم ) ایجاد کرده ایم .
و در نگاه ما انسانها , فرم و مفهوم , دو روی یک سکه هستند .
مفاهیمی که ما انسانها به فرم ها سنجاق می کنیم ( ذهنی ) هستند .
یعنی ما با ذهنیت خودمان آن فرم ها را تعریف می کنیم .
فرم , یک نام کلی ست . که روی هر پدیده ای می توانیم بگذاریم .
و ( مفهوم ) شناختی ست که فکر می کنیم ما از هر کدام از آن پدیده ها داریم .
هرچه شناخت ما از هر پدیده ای بیشتر بشود . دریچه ی نگاه ما به چیستی آن پدیده بازتر و بازتر می شود .
در شعر , وقتی از فرم داریم صحبت می کنیم , در ابتدا باید مشخص بکنیم که منظورمان از فرم چه فرمی است .
آیا منظور ما از فرم , فرم ساختاری ست ؟
آیا منظور ما از فرم , فرم بیانی ( نحوی ) ست؟؟
آیا منظور ما از فرم , فرم آوایی ست ؟؟
و...
آنچه شما فرمودید در راستای فرم بیانی ( یا همان فرم نحوی , یا به زبان ساده تر در مورد فرمی هست که به " نحوه ی بیان" اشاره دارد)
نیمایوشیج , بنا بر قول آنهایی که با او دمخور بوده اند , تربیت روستایی داشت . حتی وقتی به تهران آمد و در مدرسه ی فرانسوی سن لویی درس میخواند گفتار و رفتار و پوشش او بهمان شکلی بود که در یوش بود . یعنی به محض ورود به پایتخت و سکونت در آنجا مثل خیلی ها نبود که پشت پا بزند به فرهنگ و زبان و پوشش زادگاهش .
توی پرانتز ( کشورهای اروپایی هرجا که پایشان باز می شد مدارسی احداث می کردند تا به کمک آن مدارس مردم سرزمین هایی که برنامه ی استعماری برایشان داشتند را شیفته ی زبان و فرهنگ و ادب خودشان بکنند . مدرسه ی سن لویی فرانسوی ها در تهران هم از همان مدارس بود . حالا سوای برنامه توسعه طلبی که در راستای منافع کشور خودشان داشتند . اینجور مدارس در گسترش زبان در بین ملت های دیگر در راستای ارتباطات جهانی اقدام خوبی بود . به هر حال امروزه با جهانی روبرو هستیم که از آن تعبیر به دهکده ی جهانی می کنیم . متاسفانه ما ایرانیان در طول دو قرن گذشته , نظام سیاسی توانمندی نداشتیم که در راستای منافع ملی مان به گسترش زبان و فرهنگ و ادب ایرانی در جهان, آنطور که شایسته ی کشورمان هست اقدام بکند و امروزه از هر طرف , زبان و فرهنگ و تاریخ و مشاهیرمان مورد تهاجم و شبیخون قرار گرفته اند . وضعیت بغرنج زبان فارسی در افغانستان و ترکمنستان و ازبکستان و قفقاز و هندوستان ( هندشمالی ) را خودتان میدانید و نیازی به گفتنش نیست )
برگردیم به سراغ نیمایوشیج .
اگر آثار نوشتاری نیمایوشیج را خوانده باشید متوجه شده اید که نیما حتی در نثر هم زیاد پابند به چیدمان دستوری واژگان در جملاتش نیست . و برای اینکه متوجه بشوید نیما چه میگوید , گاه باید واژه ها را در چیدمان جمله هایش پیش و پس کنید تا منظور نیما را دقیق تر درک کنید .
به این جمله از نیما در شروع یک پاراگراف در نامه ی 77 ص 197 نگاه کنید :
(( بگذارید بیشتر به مشکلی برخورد کرده شخصیت شما هم برای نمو خود راهی داشته باشد ))
در اصل نیما میخواهد بگوید :/ بگذارید ( یعنی اجازه بدهید ) شخصیت شما , با مشکل روبرو بشود تا برای نمو خود ( برای رشد خود) راهی پیدا کند ./
یعنی تا به مشکل بر نخورید به فکر چاره هم نمی افتید . یعنی , از مشکلات واهمه نداشته باشید . و در سطرهای بعدی میگوید ( همیشه مشکلی در هنر هست )
همین بیان نحوی را به کرات , نیما در اشعارش دارد .
ولی ..
ولی همین ایراد دستوری , گاه در برخی مصراع هایش چنان ابهتی به چیدمان واژگانش داده که جذابیت و گیرایی آن مصراع را به اوج برده . و هر صاحب ذوقی را به وجد می آورد .
به بیان نحوی این مصراع دقت کنید (( ترا من چشم در راهم شباهنگام))
یعنی آن لغزش های دستوری که عادت نیما در نوشتارش بوده , در شعر او گاه شکلی نو از بیان نحوی را در سرایش پدید آورده که این بیان نحوی مورد استقبال بسیاری از شاعران نیمایی و سپید و حتی کلاسیک قرار گرفته . بقول نیما , آن مشکل , راه نمو را هم باز کرده .
البته همه جا , بیان نحوی نیما بی عیب نیست . مهم این است که اگر تقلیدی از بیان نحوی نیما صورت می گیرد از جملات ضعیف او نباشد .
هیچ شاعری نیست که بدون ضعف نباشد . از اخوان گرفته تا شاملو و فروغ .
باید یاد بگیریم که الگوبرداری ما از نقاط قوت شاعران باشد نه از نقاط ضعف آنها .
موسیقی بیرونی در برخی مصراع ها از اخوان و شاملو و فروغ و سهراب دچار آسیب دیدگی ست . که در مبحث آسیب شناسی موسیقی بیرونی مطرح هستند . و این آسیب ها ناشی از چند چیز هست
1- استفاده از تسکین در جای نادرست
2- استفاده زیاد از اختیارات شاعری در یک مصراع که وزن را مخدوش می کند / بخصوص در مصراع آغازین شعر که قرار هست مخاطب با خوانش آن بر وزن شعر مسلط شود .
3- کشیدگی رکنی بیش از حد / جایی که انتظار میرود مصراع تمام شوند ولی شاعر رکن های دیگری را به آن مصراع اضافه کرده که در فرم بند آن مصراع فاش میزند .
4- رکن زدایی از مصراع / جایی که انتظار میرود مصراع ادامه داشته باشد ولی شاعر آنرا ادامه نداده و موجب شده در کلیت بند آن مصراع توی ذوق بزند.
5- اشباع در واژه های تک هجایی, که موسیقی را ناخوشایند می کند
6- گسست وزنی در مصراع / طوری که در تقطیع باید آن مصراع را چند تکه جدا از هم کرد تا وزن هر تکه اش درست دربیاید وگرنه در حالت عادی اش خارج از وزن هست ( سهراب , شاملو , اخوان , فروغ و .. دارای چنین مصراع هایی هستند . طوری که ما مجبور شده ایم در فرمشناسی نیمایی نشانه های سرایشی را لحاظ کنیم که یکی از آنها نشانه ی ( ممیز وزنی ست ) یعنی در طول یک مصراع چنانچه مشاهده کردید از ممیز (/) استفاده شده . وزن آن مصراع باید در تکه ها جدا تقطیع شود . در همین شعر نیمایی بالا اگر دقت کرده باشید چند بار از ممیز استفاده شده است . از نظر بنده استفاده یکبار و یا نهایتآ دوبار از ممیز وزنی طوری که آسیب به موسیقی بیرونی نزند می تواند معقول باشد . ولی استفاده ی چند ممیز وزنی در یک مصراع , موسیقی بیرونی را کاملآ مخدوش می کند .
دوستان نیمایی سرا باید سعی بکنند اگر الگوبرداری میکنند از نقاط قوت شاعران نامی باشد نه از نقاط ضعف آنها
7- طولانی شدن بیش از حد مصراع ها در صورتی قابل پذیرش هست که در چهارچوب بند و در کنار دیگر مصراع های سازنده ی آن بند , خوش نشینی داشته باشد و مصراع ها به راحتی روی هم سوار شوند . که متاسفانه در برخی مصراع ها حتی از شاعران نامی این نقیصه را مشاهده می کنیم . و باز هم متاسفانه خیلی از شاعران جوان با این دلیل که فلان شاعر نامی هم اینگونه سروده , برای خودشان مجوز نایید و سلامت شعر را صادر می کنند . این نوع نگرش , نگرش درست و معقولی نیست . شاعران نامی از مریخ نیامده اند . آنها هم مثل من و شما , همین مسیری که ما داریم طی می کنیم , آنها هم پیش از ما طی کرده اند . آنها هم مثل ما دچار لعزش و ضعف در اشعارشان بوده اند . حتی خودشان هم معترف بوده اند . اخوان اعتراف کرده است , نیما اعتراف کرده است و ...
چیزهایی که به نظرم رسید و حس کردم که باید در این لحظه بنویسم فعلآ همین ها بودند .
بازهم ممنونم از حضور و نوازش قلم شما دوست عزیز
مانا و پایدار باشید به عشق
بسیار زیبا و خوش آهنگ بود
دلنشین
دستمریزاد