دوشنبه ۳ دی
حرفی نزن خزائی مگر پشیمانی که... شعری از رامین خزایی
از دفتر غزلیات نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۳:۰۶ شماره ثبت ۱۰۵۲۳۶
بازدید : ۱۶۶ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب رامین خزایی
|
موهای مازنی، چشم های بارانی که
پاهای رفتنی، دست های میلانی که
رخساره اش بپوشاند از مسلمانی و
سوئی که بنگرد، داغِ باغِ ویرانی که
افشان کند همان موی نرم خرمائی و
بادی ز کوی بهمن، غبار مِیدانی که
شاید تو هم بدانی جفای پنهانی و
یک شب برای من بود و مان، نمیدانی که
صد گز زبان ورّاج و فکر شیطانی و....
دیگر چه ها بگویم زِ او؟ تو میدانی که
بگذار من سکوتم به خاطرش باشد، وَ
بی معرفت نباشم چو آن عزیزانی که
حالا نباشد اینجا کسی که یادش نی و
آخر چرا دروغی، به یاد او مانی که
حرفی نزن خزائی مگر پشیمانی تو
اینجا نشسته، زانو بغل، سخنرانی که!
با احترام
تقدیم به نگاه پرمهرتان
رامین خزائی
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما. متاسفانه ادمین عزیز تر از جانم خطخطی های ما را سانسور میکند اما نمیتواند از علاقه مان به خودش بکاهد | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
پس از مدتها سروده بلند وزیبایی را از قلم شما نیوش نمودیم
موفق باشید