تو گفتی با منی اما چرا بی تو در این بودن به دنیا مانده ام من
غریب افتاده ام اما ببین ای بی وفا از آشنایی خوانده ام من
تو گفتی چتر بارانی ولی حالا به زیر بغض طغیان ها نشستم
نگفتی که تمام کوچه را با پای بی تو هر شبانه رانده ام من
تو رفتی خالی از پروانه شد باغ پر از شوق و شکوه نو بهارم
پر از احساس طوفانم ببین از رنگ پاییز و غمش آکنده ام من
تو دیروز از مسیر جاده خوشبختی ام بی فکر فرداها گذشتی
توقفگاه افسوسم ببین درگیر امروز و من و آینده ام من
همه دردم ببین بی تو ندامتگاه اندوه و ملامت دیده ام من
تو ای نامهربان با دل بگو با من چرا حالا به دور از خنده ام من
کنار بغض چشمانم چرا دریایی از اشک غروب و غصه ها شد
و گفتی با منی اما نمی خواهی بپرسی بی تو آیا زنده ام من؟!
...
تقدیم به دوست و برادر بزرگترم آقا جواد محمد زاده
...
مهدی بدری(دلسوز)
...
آقا جواد...روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت(احمد شاملو)
تقدیمی زیبایی است
مبارک صاحب اثر باشد