پنجشنبه ۶ دی
|
آخرین اشعار ناب مهرداد عزیزیان
|
عشق در بستر ِ تشویش ،میسّر نشود
شام ِ کاشانه ی درویش ،منوّر نشود
چه کنم یار ِ نظر کرده ز منزل دور است
بیش از این عاشق ِ دل ریش،مکدّر نشود
گرچه بر لشکر ِ نومیدی و غم تاخته ام
با پریشانی و دلتنگی ِ خود ساخته ام
پنجه در پنجه ی هر دلهره انداخته ام
برده ام رنج ، ولی قافیه را باخته ام
وای بر حال ِ من و عاقبت ِ مردودم
در هوای قدمش نای ِ زمان فرسودم
وصل ، مخلوق ِ خیال ِ من ِ سر در گم نیست
همچنان ذاکر ِ این قبله ی بی معبودم
تا کجا از غم ِ او عاشق ِ دلخون باشم؟
این چه دردیست که هر ثانیه افسون باشم؟
گر نجویم ته ِ افسانه ی بی لیلا را
باز باید به گرفتاری ِ مجنون باشم
بعد از این ،خاک کنم سینه ی سودائی را
تا فراموش کُند صورت ِ رویائی را
وقت ِ آنست که بعد از جدلی بی فرجام
باز ، آغوش بگیرم تن ِ تنهائی را
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام بر جناب خوشروی گرامی متشکرم از نقدتان ، البته سراسر لطف بود 🌺🙏 فقط ۲ نکته ی کوچک را حس کردم توضیح دهم بد نباشد شام کاشانه ی درویش منور نشود منظورم این بود که شب خانه ی درویش نورانی نمیشود چون در خانه اش یاری نیست و در مورد قافیه را باختن صد البته که قبلا هم استفاده شده ، چون یک اصطلاح مرسوم است و در بسیاری اشعار و ادبیات داستانی احتمالا استفاده میشود در نهایت باز قدردانی میکنم از شما دوست گرامی که افتخار دادید در صفحه ی بنده نقدی بنویسید 🌺🙏🌺 | |
|
... درود عزیز بزرگوارم. . موفق باشید. | |
|
سلام غزلی از جناب ابتهاج تقدیم امید که مشعوفتان نماید زین پس رسالت من شادی شماست
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه زاتشکده ماست فروغ مه مهر وه از این آتش روشن که به جان من و توست | |
|
سپاسگزارم جناب استکی گرامی به مهر خواندید بزرگوار 🌺🙏🌺 | |
|
در وجود ما هزاران گرگ و خوک
صالح ناصالح و خوب خشوک
حکم آن خورست کآن. عالی ترست
چون که زر پیش از مس آند آن زرست
ساعتی گرگی در آید در بشر
ساعتی یوسف رخی. هم چون. قمر
دل ترا در کوی اهل دل کشد
تن تو را در حبس آب گل کشد
هین غذای دل بده از هم دلی
رو بجوی اقبال را از مقبلی
آب گل خواهد در دریا رود
گل گرفت پای آب را می کشد
گر رهاند پای خود را از دست گل
گل بماند خشک و او شد مستقل
آب ما محبوس گل مندست هین
بحر رحمت جذب کن مارا از طین
سلام این شعر زیبا از حضرت مولا نا
بس می گوید شیرین از حال ما
کی شود ما از گل برمانیم جان
سوی در یا رقس کنان چون موجها
ما چه محبوس مانده ایم در نفس خیش بحر رحمت جذب کن مارا از طین
کاش یر آن شتابیم تا نگردد در ما درشت
چو در وجود ما می گردد تا به کشت و از فریدون مشیری
هر که گرش را بیندازد به خاک
رقته رفته می شود انسان پاک | |
|
متشکرم از حضورتان بانو آهنگران گرامی 🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم بانو عجم گرامی به مهر خواندید 🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم بانو بهرامی گرامی زیبا خواندید 🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم بانو محبوب گرامی به مهر خواندید 🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم بانو کاسیانی گرامی سپاس بابت حضور پر مهرتان🌺🙏🌺 | |
|
جناب غرب عزیز✋ خوشحالم از حضور گرمتان بزرگوار 🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم بانو گودرزی گرامی ناب خواندید بزرگوار 🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم بانو مهتدی گرامی مهرتان پایدار بزرگوار 🌺🙏🌺 | |
|
سلام بر مازیار عزیز بنده هم از حضور در جنع عزیزان حس خوبی دارم از جمله شما🙏🌺 بندهای ۴ قافیه ای را گاها دوست دارم و در برخی چهارپاره ها استفاده میکنم ، و البته میدانیم که برای چهارپاره ۲ قافیه کفایت میکند. در مورد " می شود" چون یک هجا به وزن اضافه میکند ناممکن است و شعر را از وزن خارج میکند ، البته وزن خاصی برای خودش بوجود می آورد که مد نظر من نیست متشکرم از حضور پرمهرت عزیز🌺🌺🙏 | |
|
متشکرم مسعود خان عزیز لطف داری و زیبا میخوانی 🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم جناب پرناک عزیز سبز باشید بزرگوار 🌺🙏🌺 | |
|
نمیدانم آخرین بار کی واقعا شاد بوده ام جناب آزاد گرامی اگر اثر شادی هم از بنده در صفحه ام خواندید بدانید تصور است و تجربه نیست بله البته بنده هم بدم نمی آید باقی عمر با طرب بگذرد ببینیم چه میشود متشکرم از حضورتان🌺🙏🌺 | |
|
درسته مهرداد گفتی چند بار خوندم وزن و موسیقی خود شعر عالی تر هست و من اشتباه کردم واقعا ببخشید | |
|
متشکرم محسن جان عزیز سپاس بابت حضورت ✋✋🌺 | |
|
متشکرم جناب بدری گرامی به مهر خواندید 🌺🙏🌺 | |
|
سپاسگزارم جناب معینی گرامی به مهر خواندید بزرگوار 🌺🙏🌺 | |
|
سپاسگزارم جناب کهنگی گرامی به مهر خواندید قربان🌺🙏🌺 | |
|
سلام بر جناب عطاالهی گرامی سپاس بابت حضور پرمهرتان🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم جناب رضوی گرامی زیبا خواندید عزیز🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم جناب محرم پور گرامی سپاس بابت حضورتان بزرگوار 🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم جناب علی آبادی گرامی به مهر خواندید 🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم بانو رحیمی گرامی زیبا خواندید 🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم جناب رضاپور گرامی بزرگوارید 🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم جناب پرهیزکار گرامی زیبا خواندید بزرگوار 🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم جناب ساعدی گرامی به مهر خواندید 🌺🙏🌺 | |
|
سپاسگزارم بانو فتحی گرامی به مهر خواندید 🌺🙏🌺 | |
|
سپاسگزارم بانو حسینی گرامی به مهر خواندید 🌺🙏🌺 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بستر تشویش.
و اما شعر.
عشق در بستر تشویش میسّر نشود
باوزن ...
فعلاتن... فعلاتن ...فعلاتن ...فعلن
شعر خوش آهنگی بود و تا آخر با همین وزن ادامه داشت.
شعر از قافیه های زیبایی هم سود برده بود
میسّر نشود...۱
منوّر نشود...۲
مکدّر نشود...۳
و قافیه های دیگر.ظاهرا شاعر قافیه هم ،یک دو جین اضافه داشت.
شعر دارای معنی زیبایی هم بود.
عشق در بستر تشویش میسر نشود⚘
شام کاشانه در وین منور نشود⚘
هیچ عشقی با تشویش و اضطراب شک ساخته و پرداخته نمیشود .
و
هیچ درویش ،فقیر،و مسکینی ، غذاهایی رنگارنگ بر سر سفره خود ندارد
چه کنم یار نظر کرده ز منزل دور است⚘
بیش از این عاشق دل ریش مکدّر نشود⚘
چه کنم معشوقه ی من که از منزل دور است. و
این عشقِ (دل ریش).دل چرکین بیشتر از این
ناراحت و افسرده نمیتواند بِشود.
گر چه بر لشکر نو میدی و غم تاخته ام ⚘
با پریشانی و دلتنگی خود ساخته آمد⚘
و اگرچه با این همه سختی ها و نا امیدی ها کنار آمده ام
و با دلتنگی و دلگیری ها کنار آمده ام
پنجه در پنجه ی هر دلهره انداخته ام⚘
برده ام رنج و ولی قافیه را باخته ام⚘
با نا کامی ها و نا ملایمات زندگی پنجه در پنجه شدم. .... کنایه از رو در رو شدن با مشکلات
برده ام رنج ها و ولی (...قافیه را باخته ام )
رنج ها برده ام ...و .... کنایه از مغلوب شدن ، فرصت را از دست دادن
است.
و اما در اینجا.
خود جناب عزیزیان میدانند
قافیه را باخته ام.
در ده ها شعر و ترانه آمده است و امید وارم شاعر عزیز ما این جمله و مصرع در ذهن خود شاعر آمده باشد .
وای بر حال من و عاقبت مردودم⚘
در هوای قدمش نای زمان فرسودم ⚘
وای بر این حال ِ زار و آخر عاقبت بی ثمرم
و بی حاصلم
که برای او گذاشتم و تلف کردم..ضایع کردم
و گذشت عمرم
وصل مخلوق خیال من سر در گم نیست⚘
همچنان ذاکر این قبله ی بی معبودم⚘
وصل مخلوق اتصال ...پیوند با این خالق من در فکر منِ سر در گم نباشد، و همچنان به دنبال دعا گوی یاد کننده ی این عشق خودم
.
در بیت های پایانی شاعر دل سوخته ما سروده اند
بعد از این خاک کنم سینه ی سودایی را
تا فراموش کند صورت رویایی را.
وقت آن است که بعد از جدلی بی فرجام
باز آغوش بگیرم تن تنهایی را.
بعد این همه دیوانه گی و مجنون بودن باید به زیر خاک کنم این دل عاشق را
تا فراموشش شود
به دنبال صورت زیبا بودن را
وقتش رسیده بعد از کَلَنجار رفتن زیاد با خودم
که آخر و عاقبتی نداشت دوباره به همان تنهایی خودم برگردم.
.
.
شعر زیبایی بود شاعر عزیز.
و بله صورت زیبا تمام اتفاقات نیست
موفق و مؤید باشید.