شنبه ۲۹ دی
پنداشت سهل شعری از موسی شریفی
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ شنبه ۸ آبان ۱۴۰۰ ۲۱:۴۵ شماره ثبت ۱۰۴۳۳۶
بازدید : ۱۹۷ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب موسی شریفی
|
و چه زیبا شوقی،
داشت پیری که پر از مردن بود
من از او پرسیدم
این چنین شوق کجا آوردی،
و جوابش این بود
پیر با خنده ای بی دندانش
که در این زمانه ایِ مهر طلب
مهر دادم
ولی در عجز نبودم که دهند مهرم باز
من جهان را میکنم خالی رها
بهتر آن است که دست بردارم
که کنم دلی پر از جورُ و جفا
پیر میگفت
که به من داده شده یک عمری،
که اگر صبح تا شب
بزنم بر سر خویش
که چرا به یک جهان پر عبث آمده ام
و مقاومت بورزم بر آن،
بیشتر میشود عمرم طولانی
من به آگاهی خویش
میزنم خنده به لب
و گذر میکنم از سختی ها
و به این فلسفه دلخوش هستم
هر چه باید رخ دهد رخ میدهد
تو اگر میبنی
که به آسانی یک غنچه دلم شاد شده
بهر آن است که حافظ گفته
«حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم»
من که در تجربه هایم به خودم حاصل شد
که اگر تلاش کردم
و نشد وا گره ای
بعد از آن دیگر تقلا نکنم
چون تقلا میکند
گره ام را کورتر
«زندگی گاه شده است خوش نیاید به مزاق»
پس چه خوب است
که دست از سر جنگ برداریم
و فقط شاهد و ناظر باشیم
که تداوم بخش است رنجی را
گاهی اوقات
همه اصرار ها
همه ای حرف دل پیر همین بود
که خیام،قبلا
با زبان شعرُ وایجاز
سرودش قلبا
«چون عاقبتِ کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چون هستی خوش باش»
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
آموزنده و زیبا بود