عمر من نیست به فردا به دادم برسید
کوه درد و من تنها،به دادم برسید
روبرویم همه جا روشنی روز است و
گیر کردم دل شبها به دادم برسید
نفسم هست ولی داخل یک تابوتم
ناله و شیون زنها به دادم برسید
روی یک قله ی پر برف،شب است
فندک و این همه سرمااا به دادم برسید
لای خمپاره و ترکش ها،دوووود
بعد از این بمب اتم ها به دادم برسید
کشور تن شده مدفون به زیر افکار
کل این جمله شده تیتر خبرها به دادم برسید
یا که سرباز جوانم در صف
بعد این نشست و برپا به دادم برسید
دلبرم چشم به راه است دعایم بکنید
گردباد، کشتی،دریا به دادم برسید
ما که هرچیز که شد روی زبان آوردیم
وای از این همه حاشا به دادم برسید
خسته ام خسته تر از چشمانت
عشق دارد هوس طرح معما به دادم برسید
جنگ سختی است میان همه ی اعضایم
قلب بیچاره شده یک سر دعوا،به دادم برسید
گم شدم کاش کسی مژده بیارد در ده
که شده گمشده پیدا،به دادم برسید
کوه درد و من تنها به دادم برسید
عمر من نیست به فردا به دادم برسید
به سایت شعرناب خیلی خوش آمدید
ردیف شعرتان جمله ی (به دادم برسید ) است . ولی قوافی رابازبینی نمایید و در آن قسمت ها که از پسوند علامت جمع فارسی (ها) برای قافیه استفاده نمودید ؛ اگر تغییر بدهید بهتر است و اینکه دربرخی مصاریع هجاها کم و زیادند.
امیدوارم اشعار زیبایی از قلم ارزشمند شما در سایت شعرناب بخوانیم
سلامت باشید و شاد