يکشنبه ۳۰ دی
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
ای دوستان ای همرهان ، این راه ، راهِ محنت است
دل های اهل کاروان ، افسرده و بی حرمت است
من مانده ام تنها و تک ، با یک جهان تردید و شک
کاین کاروان خفته را ، تا کی رسیدن مهلت است
رفتم شَوَم رنگِ همه ، رقصان به آهنگِ همه
غافل از اینکه کاروان ، در راهِ رنج و زحمت است
لَختی درنگ ای کاروان ، ای کاروانِ خسته جان
آیا چنین ، تقدیرمان ، تغییر در این حالت است؟
من گشته ام در این میان ، بازیچۀ همبازیان
برچهرۀ این کاروان ، آثارِ بُهت و حیرت است
مردانِ پاک و تیزبین ، با سینه ای خالی ز کین
دانند دریای دریغ ، پایان دشتِ غفلت است
دلدادۀ گمنامی ام ، گمنامیان را حامی ام
جمعی که درآن گم شدم ، در گیرودارِ شهرت است
در پیچ و خم های غریب ، مات و گریزان از فریب
جمعی نشسته بی شکیب ، محتاجِ دستِ همت است
من خسته و سرخورده ام ، رنج و ستم ها برده ام
زین کاروانِ بی بَلَد ، کاو زیرِ بارِ مِنّت است
خوش عده ای با جامِ خود ، جمعی دگر با نامِ خود
آنچه ز دستم می رود ، مهر و مرام و عزّت است
ترسان و لرزان می روم ، دل کنده از جان می روم
تا فارغ از قومی شوم ، کاو غرقِ عیش و عشرت است
بشنو ز من ای همسفر ، خسته مکن خود را دگر
این قافله ، غافل ز خود ، محتاجِ غور و غیرت است
چشمِ دلت را باز کن ، علم و ادب آغاز کن
راهِ فَرَج گم کرده ایم ، این چاهِ وَیل شدّت است
رو لحظه ای اندیشه کن ، افتادگی را پیشه کن
راهِ تواضع عاقبت ، ختمِ به خیر و دولت است
بهرِ خدا ای همرهان ، آگه شویم از راهمان
رهزن فراوان است و ره ، در انتظارِ حکمت است
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.