رهبرم علیِ مرتضی
تاجِ شاهی اش بر ایمان ،
بر سرش اندازه بود
چونکه ایمانش برحق
بدونِ هیچ تردید ،
بی اندازه بود
او علی بود ، چه عالی
او رئیسِ شیعه بود
پس عشقش ، به درونِ قلبِ شیعه ،
بی شک بی اندازه بود
همه از کفر و نفاق و شرک
شورش آوردند تا ، محوش کنند
مگر نور را میتوان محو کرد زعالم ؟
بخصوص آن رهبر و،
آن جاریِ پاکِ زلالم
هرکه واقعاً مسلمان بود ،
به آنهمه عدل ، بی شک اعتقادش ،
بی اندازه بود
در راهِ خدا ، چه جنگهایی کرد
که حتی سپر و نیزه و شمشیر می ترسیدند
این چگونه بود که او ،
حتی لحظه ای هم هیچگاه ، هیچگاه نترسید ؟
میدانید چرا ؟
چونکه ایماش به حق ، بی اندازه بود
همه یورش وهجومِ آنهمه جنگاوران ، یکطرف
همه نامردیِ یک زنِ فریبکار، یکطرف
آن لعینه ای که کابین ،
در افکارش چون غناسه بود
او مثالی بود بهرِ سوره ی ناس ، یک خناسه بود
آنهم درهمان زمانی ، که ایمانِ مسلمان ،
در خمیازه بود
یک قُطامِ بی حیا و ،
ابنِ ملجمی ، بدونِ هیچ شرافت
افکارِ کریه یک لعینه ، به دستانِ لعینی ،
همچو یک غناسه بود
رهبرم ، علیِ مرتضی ،
روحِ مسجد بود
بهر این بود که درمسجد بود
ضربتِ ابن ملجمِ لعین ، کاری کرد که ،
شکافِ دین ز کارِ او ، بی اندازه بود
شیعه شیعه تر شد و،
سنت ، راهِ خویش را می پیمود
کابینِ قُطام ، از فرقِ سرش خون میریخت
عاقبتِ قاتل ، مشخص بود
رفت رو به جهنم ،
رفت رو به هلاک
همه آنچه کسب کرد از اینهمه ، دنیای نور
حینِ ضربت زدنی به یک قصاص ،
فقط یک خُرناسه بود
بهمن بیدقی 1400/6/24
بسیار زیبا و شورانگیز بود
در وصف مولایمان حضرت علی علیه السلام