سلام مهرداد جان اولا زحمت کشیدی و نظرت را گفتی
در ثانی عدم ارسال نظرت به خاطر این است که من نظرات را به شرط تایید تغییر دادم ولی این دلیل نمیشود نظر مخالفانم را تایید نکنم. نظرت را تایید کردم تا مخاطبین خودشان قضاوت کنند.
در خصوص کلام گهر بار جناب سلیمی هم عارض شوم که ایشان از مفاخر ادبیات هستند و باسواد حال سوالاتی که از خودشان پرسیده اید را خودشان صلاح بود جواب دهند.
نمیخواهم وارد بحث فرسایشی گذشته شوم چون می دانم بحث با شما بی فایده است نه شما میتوانی مرا قانع کنی نه من شما را پس بهتر است وارد فاز هم نشویم
شما در مورد شعر پست مدرن و مولفه های پسا مدرن به زعم من بی اطلاع هستید و یا در مقابل آن گارد میگیرید
در جوابی که برای استاد استکی نوشتم هیچ وقت به گسست شعرم اذعان نکردم خواستم بحث سانسور را پیش بگیرم
به جرات بگویم جناب عزیزیان هیچ کس را یارای حتی یک مصرع از اشعار من نیست مگر اینکه به آن درجه از علم برسد که خودش را به قول شما مسخ کند و در عوالم دیگر قلم چرخانی کند
من مثل خیلی ها نیستم که کاغذ و قلم را کنار خود گذاشته مصرعی بنویسم و بعددر نت دنبال قافیه برای آن باشم و شعرم را بر اساس قافیه ی گل و بلبل و سنبل چیدمان کنم
این سبک من است و وقتی وارد این سبک شدم میدانستم عده ای سنگ اندازی میکنند اما مهم خودم هستم و شعر هایم
چه شما خوشتان بیاید و نیاید من به راه خودم و سبک خودم ایمان دارم
جناب عزیزان شعری که نقدش کردید نه تنها گسستی نداشت عروج از خود به جامعه بود و تصاویر بکری که خلق شده اند حاکی از این امر دارند.
بحث ما سر اختلاف سلایق است نه محتوا و ساختار
من هم خیلی از شعرهای شما را که دستمالی ترین شعر در عرصه ی تصاویر بودند قبول ندارم اما این سلیقه ی من است و هیچ وقت شعریت شعر را زیر سوال نمیبرم.
در این سایت گاهی خزعبلاتی میبینم که افرادی به جای شعر تحویل ما میدهند پیشنهادم این است که اگر واقعا دلسوز ادبیات ما هستید به جای گل و بلبل برای آنها ، ایشان را نقد کنید.
در آخر مهمانان شعری باشید
شما نام نامی شعرید، ساکت نمانید
من و نام بی نامی من، مرا هیچ نامید
شما ظرف لبریز ارزن و من دانه ی آن
که آن دانه هم نیستم من به قرآن
ایام عزت مستدام
سید هادی محمدی
نقد را از سر به ته بنویسم و اول از همه جواب جناب سلیمی را بدهم.هر چند روی سخنشان با بنده نبوده، منتها حرفهای عجیب و غریب ایشان بنده را وادار به واکنش میکند!
کار هر بز نیست خرمن کوفتن!
معنی این حرف چیست؟ وقتی شما شعر جناب محمدی را معیار میکنید برای سرودن و به دیگران نهیب میزنید قلم در دست نگیرید تا وقتی بتوانید قواعد را بیاموزید. وقتی قاعده در پوست و گوشتتان رفت آن گاه تصمیم کبری بگیرید برای سرودن.
یعنی هر کس که قواعد در پوست و گوشتش برود شعرش میشود مثل جناب محمدی؟
یعنی ایشان تمامی قواعد را در شعرشان رعایت کرده اند و قاعده در پوست و گوشت ایشان رفته است؟
ماحصل رفتن قواعد شعر سرودن در گوشت و پوست شاعر میشود این شعری که پیش روی ماست؟؟
خدا رو شکر من یکی هیچ چیز از قاعده نمیفهمم!!
جناب سلیمی
شعری که پیش روی ماست ،شعریست که به جرات از ۱۰۰ نفر حتی ۵ نفر هم نمیتوانند یک معنی و مفهوم همسان و هم شکل از آن ارائه کنند.آن قدر گیج و باری به هر جهت است از نظر پردازش که گویی آن زمان که شاعرش قلم در دست گرفته مسخ شده. آن هم نه در وجود یک موجود که ۱۰ موجود که شاید یکیشان هم هگل بوده!
بنده قبلا هم در مورد اینگونه سرودن بحثهای جنجالی و ذهن فرسا و وقت تلف کن داشته ام در همین سایت.
منتها نمیتوانم کتمان کنم برخی دوست دارند اینگونه بنویسند.
مبارک قلمشان باشد و مخاطبی که دوست دارد این گونه اشعار را بخواند.
ولی اینکه کسی بیاید و بعد از صدها خط به به و چه چه که جالب است هیچ تصویری هم نمیتواند از شعر ارائه دهد ،تازه دیگران را هم به تمسخر بگیرد و خندانک خندانک خندانک بنویسد این دیگر دود از سر آدم بلند میکند!!
سبک نقد نویسی شما شباهت عجیبی به شعر نویسی جناب محمدی دارد.جهد شما دو بزرگوار برای خود نمایی قلم ظاهرا تمامی ندارد.
جناب سلیمی شاید برخی ملاحظه میکنند و نمیگویند ،حتما برخی بیشتر از بنده میفهمند و ارتباط معنا و مفهوم را در کل این اثر به وضوح میبینند.
لا ادری!!!
منتها بنده هم آدم بی سوادی نیستم.
پس چرا من هیچ چیزی از این شعر نمیفههم!؟
چرا بنظرم هر پاره از این شعر یک حرف مجزا و کاملا بی ربط نسبت به پاره ی قبلی خود میزند؟
چرا از شرق به غرب و از شمال به جنوب میرود؟
چرا من یک پاره حس میکنم فلسفیست
یک پاره میگویم نه سیاسیست
یک پاره میگویم نه عاشقانه است
یک پاره میگویم نه در مورد درونیات و دلتنگیست
و در آخر میگویم این چی بود؟!
آیا این شعر را فقط باید آنهایی بخوانند که کلیه ی آثار هگل را خوانده اند؟!
بنظرم خود هگل هم نمیتواند حرف این شعر را بفهمد!
صحبتهای جناب محمدی را نیز خواندم
ایشان میگویند سانسور دلیل عدم انسجام است.
مگر چند پاره از این شعر را حذف کرده اند؟ یا چند کلمه جابجا شده؟
اگر میپذیرید که بدلیل سانسور کارتان انسجام ندارد پس چرا آنرا منتشر کرده اید دوست عزیز؟
نمیدانم.کنجکاوم بدون سانسورش را بخوانم هر چند بنده موضعم در مورد اینگونه سرودن مشخص است.
آنرا به رسمیت شناخته ام
۱.چون چاره ای ندارم
۲.چون برخی فکر میکنند این شعر است و به جز این،شعر نیست
۳.برخی پیچیدگی را دوست دارند تا آنجا که هیچ کس حرفشان را درک نکند
به هر حال قصد نداشتم مجدد وارد این بحث مختومه شوم منتها ادبیات جناب سلیمی طبق روال نقدهای قبلیشان نشات گرفته از عصبانیت غریبیست که بنده دلیلش را نمیدانم
برایم دلیلش مهم نیست
بنده خودم از طرفداران ممیزی هستم و نظرم این است که نباید هر اثری با هر کیفیتی ارائه شود ولی اگر ایشان مسئول ممیزی کشور شوند سالی ۲ کتاب شعر مجوز انتشار میگیرد که یک جلدش از خود آقای سلیمیست و یک جلدش هم احتمالا ایشان ویراستار کتاب بوده اند!
صرفا بدلیل اینکه حس میکنم با نقدهایشان گاها به شاعران دیگر نیش و کنایه میزنند و توهین میکنند لازم دیدم چند خطی بنویسم.
به هر حال هادی محمدی عزیز
بنده از اشعار جدید شما هیچ وقت هیچ چیز روشنی دستگیرم نمیشود
اشعار قدیمی ترتان را در سایت خوانده ام
به گمانم آن روزها هنوز در دامی که اکنون در آن گرفتارید نبودید .
سبک سرودن شما از نظر من فقط و فقط یک دام است نه بیش از آن.
امیدوارم صد در صد ،در اشتباه باشم.
🌺🙏🌺