سه شنبه ۴ دی
بدرقه شعری از فرهاد معارفوند
از دفتر راز تنهای نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ ۰۱:۰۳ شماره ثبت ۱۰۲۰۳۴
بازدید : ۲۱۳ | نظرات : ۱۹
|
آخرین اشعار ناب فرهاد معارفوند
|
بدرقه
وقتی با اشکهای سردم
تو رو بدرقه می کردم
می دونستم که پس از تو
پره تنهای و دردم
وقتی با دستای خستم
پشت تو در و می بستم
می دونستم – که پس از تو
دیگه محکوم به شکستم
می دونستم – میدونستم
اما چارهای نداشتم
من باید بخاطره تو
روی قلبم پا می زاشتم
می دونستم – می دونستم
واسه من معنیه دردی
به خدا خوب می دونستم
که بری .......برنمیگردی
می دونستم نمی خواستی
پشت پات آبی بپاشم
میدونستی ؟؟؟نمیخواستم
دیگه تحمیل تو باشم .
|
نقدها و نظرات
|
درود رفیق هفتم پدرم فوت کرد بیستم مادرم فوت کرد اصلا حال شعر شاعری ندارم این شعرها مال قبله الان میزارم | |
|
سلام و درود دوباره ببخشید واقعا، تسلیت عرض می کنم خدمت شما | |
|
ممنون شما لطف دارین | |
|
درود یاحسین | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.