سلام و ارادت مجدد محضر استاد گرانمهر و برادر شریفم
همانطور که به طور حتم خودتان واقف تر از این کمنرین هستید تا بحال کسی نتوانسته تعریف جامعی از شعر داشته باشد چرا که نظرات بسیار متعددی منباب تعریف شعر بوده ، هست و خواهد بود...
حقیر به چندی از این نظرات اشاره ی مختصری می کنم ، تا نظر محترم هادی عزیز چه باشد
شعر چیست؟
بحث از چیستی شعر، بحث دشوار و به اعتباری غیر ممکن می باشد چراکه تا کنون که به اندازهء عمر آدمی- که از پیدایش شعر می گذرد- تعریف جامع و مانعی از آن صورت نگرفته است برای همین تعدادی آمده اند بسیاری از آثاری را که به زعم سر ایندگان آن، شعر محسوب می شده اند، از قلمرو شعر بیرون ساخته اند، و برخی بر عکس؛ آثاری را که سرایندگان آن، آنها را در قالب نثر ارائه داده اند، شعر به شمار آورده اند؛ و بعضی هم تفکیک مرز شعر و نثر را کار نادرست خوانده اند.
رضا براهنی در کتاب "طلا در مس" می نویسد:
"تعریف شعر کار بسیار مشکلی است، اصولاً یکی از مشکل ترین کارها در این زمینه است، شاید بشود گفت که شعر تعریف ناپذیر ترین چیزی است که وجود دارد."
بدین ترتیب نمی توان یک تعریف خاص را از شعر ارائه نمود اما برای شناخت نظرات نویسندگان گذشته و حال و تفاوت های موجود میان تعابیر شان، چند تعریف از آنها را در اینجا نقل می کنیم:
شمس قیس رازی در "المعجم فی معایر اشعار العجم" می نویسد:
"شعر سخنی است اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی، حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده."
این تعریف به چهار عنصر اندیشه، وزن، قافیه، زبان نظارت دارد.
دکترمحمد رضاشفیعی کدکنی از کتاب شفای ابن سینا بلخی فصل پنجم مقاله پنجم چنین نقل می کند:
"شعر کلامی است مخیل، ترکیب شده از اقوالی دارای ایقاعاتی که در وزن متفق، و متساوی و متکرر باشند و حروف خواتیم آن متشابه باشند.»
اما خود وی (دکترکدکنی) نظر دیگری دارد و می نویسد:
"شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گویندهء شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبانی روزمره و عادی تمایزی احساس می کند."
در جای دیگر می نویسد:
"شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد."
رضا براهنی با توجه به عناصر مختلف شعر، تعبیرهای گوناگونی از آن ارائه داده است:
- "شعر، جاودانگی یافتن استنباط احساس انسان است از یک لحظه از زمان گذرا، در جامهء واژه ها،."
- «شعر زاییده بروز حالت ذهنی است برای انسان در محیطی از طبیعت.»
- "شعر فشرده ترین ساخت کلامی است".
- شعر یک واقعهء ناگهانی است، از سکوت بیرون می آید و به سکوت بر می گردد
براهنی پا را از این هم فراتر نهاده، هر ایجادی را شعر نامیده است:
"گفتن، آنهم به قصد ایجاد چیزی، شعر سرودن است."
یا می نویسد:
"انسان اولیه که نخستین شاعر نیز بود، الهی ترین خصوصیت خود- قدرت نامیدن و شعر گفتن- را آنچنان مقدس پنداشته که آن را به خدا نسبت داده است."
در این موردنظرات فراوانی مطرح گردیده است. اگر بخواهیم آنها را دسته بندی کنیم به دو دسته کلی می رسیم:
یکی آنکه با تعریف شعر مخالفت دارد و آن را به دلیل پهنای وجودی آن غیر ممکن ویا محال می شمارد.
دیگر آنکه شعر را با عناصر و خصایص آن تعریف نموده است.
گروه دوم خود بر سر اینکه کدام خصوصیات، ذاتی و کدام عرضی اند؟ اختلاف نظر پیدا نموده اند. مثلاً برخی، وزن، قافیه، خیال، اندیشه را از عناصر ذاتی شعر به حساب آورده اند و تعریف شعر را بر آن استوار ساخته اند.
برخی دیگر، وزن به معنای عروضی آن را از عوارض شعر محسوب نموده، "منطق شعری" و یا "بیان برتر" را عامل مؤثر در ساخت شعر دانسته اند.
گروهی بر عنصر خیال تکیه کرده و آن را موجب تفکیک شعر از نظم بر شمرده اند.
و دسته ای هم زبان را باعث عمدهء جدایی شعر از نثر تلقی نموده اند.
تفاوت های شعر ونثر:
شعر و نثر هر دو از حروف و کلمه ساخته می شوند. به هر دو، کلام اطلاق می شود. در این جهت از همدیگر فرق نمی کنند. آنچه آنها را از هم جدا می سازند این عوامل است:
1- هر کلامی که از وزن عروضی "متساوی" و متکرر" و قافیهء واحد برخوردار باشد، آن کلام شعر است نه نثر.
"خواجه نصیر" در اساس الاقتباس می نویسد:"نظر منطقی خاص است به تخییل و وزن را از آن جهت اعتبار کند که وجهی اقتضای تخییل کند، پس شعر در عرف منطقی کلام مخیل است و در عرف متأخران، کلام موزون مقفی"
البته این معیار، به اشعار کلاسیک اختصاص دارد، وگرنه، شعر نو نه وزن دارد و نه قافیه اما به آن، شعر اطلاق می گردد. پس اینکه وزن و قافیه را به عنوان معیار تعیین کردیم، فقط در جهت اثباتی آن می باشد یعنی هر کلامی که وزن (متساوی و متکرر) و قافیه داشته باشد، شعر است. اینگونه نیست که اگر نداشته باشد نثر است.
2- شعر مبتنی بر پایه های مشخص است. این پایه ها شعر را قوام بخشیده اند. خارج شدن از آن ممکن است، ساختمان آن را زیان و خطر برساند اما نثر اینگونه نمی باشد. شعر، مختص به اهل خود است. چنانچه در تعریف براهنی از شعر ذکر شد که ؛
"شعر یک واقعه ناگهانی است، از سکوت بیرون می آید و با سکوت بر می گردد."
یعنی شعر طوری است که وقتی شاعری شعرش را می سراید، کس دیگر نمی تواند آن را ادامه دهد.
3-در نثر هدف رساندن پیام است به مخاطب؛ لیکن در شعر هدف تنها انتقال نیست، تأثیر و لذت نیز جزء هدف است.
بر این اساس، نثر از پیچیدگی های کمتری برخوردار است و مخاطب زودتر به پیام آن می رسد ولی در شعر، مخاطب تلاش می کند که در عین بدست آوردن پیام، از آن لذت ببرد. برای این منظور مجبور است آن را در لفافهء زیبایی پیچانده تحویل مخاطب دهد.
4- نوعی از نثر هست که در آن از صنایع بدیع و بیان زیادتر از معمول استفاده می شود. این نوع نثر را نثر ادبی می خوانند. به دلیل وجود صنایع، تأثیرات آن، افزون از نثر معمول می باشد. چیزی که این نوع نثر را از شعر باز می شناساند، نوع کششی که قدرت تأثیر گذاری شعر را افزایش می بخشد.
5- در نثر نویسنده مجبور نیست از صنایع بدیع و بیان استفاده نماید اما در شعر، شاعر ناچار است کلام خود را با تصویر درهم آمیزد. چرا که هدف شاعر متفاوت از هدف یک نویسنده است. بدین لحاظ "خیال" را از عنصر اساسی در شعر برشمرده اند.
6-دست نویسنده در نثر باز است. می تواند از کلمات راحت تر استفاده کند ولی در شعر اینگونه نیست. شاعر نمی تواند از هر نوع کلمه استفاده کند. هر کلمه نمی تواند پیام شاعر را منتقل کند. خیلی از کلمات است که با ساخت زبان شعر نمی خواند . بسیاری از واژه ها نمی توانند حامل تمام معنایی باشند که شاعر آنها را قصد کرده است. از این جهت واژه هایی را بر می گزیند که بتوانند بار مفهومی خاصی را بر دوش بکشند
7- نثر تابع قوانین دستوری است. هر کلمه جای مشخص خود را دارد.. اما در شعر، شاعر ملزم نیست که تابع َدستور باشد. شاعر با درهم ریختن شکلدستوری کلام، به آن، صورت شعری بخشیده است.
10- نثر اغلب در بعد خاصی و در زمانه ی معینی شکل می گیرد از این جهت همیشه با "تاریخ خود" همراه است. شکل خود را در زمان و جهت خاصی آشکار می سازد؛ ولی شعر با "تاریخ خود" حرف نمی زند. از مقولهء خاصی صحبت نمی کند و در زمانهء معینی به گردش نمی افتد بلکه از تمام مقوله های علمی، تاریخی، اجتماعی و ... گفتگو می کند و در تمام زمانه ها سفر می نماید. برای شعر نمی توان تاریخی را مشخص ساخت و بعد خاصی را تعیین نمود.
11- نثر هم یک زبان است شعر هم یک زبان، لیکن شعر زبانی است که از حدود زبان نثر گذشته به زبان مستقلی دست پیداکرده است.. به عبارت دیگر شعر ساخت عمقی زبان است و نثر ساخت ظاهری زبان. در نثر، نویسنده، به رعایت نمودن قوانین دستوری اکتفا می کند در حالیکه شاعر می کوشد تا با شکستن بنیان دستور و آمیختن شکل و محتوا، شعر را از سطح به عمق هدایت نماید.
منبع : اینترنت
و اما هرکس نداند شخص شما خوب می دانید که این ناچیز هیچوقت دلخوش به به به و چه چه ها نبودم و نیستم چه در خط خطی های خودم چه در اشعار دوستان ، همیشه سعی کردم بهترین پاسخ هارا در شعر خودم برای الطاف دوستان بدهم، و در اشعار دوستان هم به اقتضای وقت سعی کردم کامنتی مناسب بزارم ، گرچه همیشه ی خدا رعایت شخصیت دوستان را نسبت به نقد و نظری که می دهم ، می کنم.
در رابطه با احساسی بودن نظرات این کمترین باید عرض کنم که با یکی از دوستانی که بسیار راحتم نسبت به نقد ، آرمین عزیز است
چون می دانم اگر بی پروا هم شعرش نقد شود باز هم دلگیر نمیشود و از نقدها و نظرات اهل قلم نهایت بهره را خواهد برد
به نظرم هیچ احساسی در کار نبود و فقط آنچه از دید طبع شاعرانه ای اگر هست ، بوده.
بسیار بسیار ارادتمند و خاکسارتان هستم
با احترام
سپاس خدای را که فرصتی به قلمم داد تا دوباره بنویسم
غزلی را خواندم از آرمین عزیز
کمی به لحاظ محتوایی واکاوی میکنم گرچه به لحاط ساختاری هم باید واکاوی شود تا هم برجستگی های شعر بیرون آید و هم نقاط ضعفش
یکی از پارامترهای غزل های عاشقانه سوز و گداز و دلباختگی صاحب غزل است که در چیدمان مصاریع و قوافی با استفاده از صنایع ادبی بتواند حرف دل خود را به نحو احسن باز گو کند.
در غزل آرمین گرچه سوزی عاشقانه در درونمایه آن هست اما پرداخت ها ضعیف و گاهی بی ربط هستند.
خصوصا در مطلع غزل که باید کوبنده و پر شور آغاز شود این امر محقق نشده است.
هر روز لحنِ حرفش ، من را خراب می کرد
ساعاتِ بودنش را ، بر من عذاب می کرد
یک دالکتیک عامیانه بدون تصویر و بی بهره از تصاویر و صنایع
که مخاطب اول کار شاید رغبتی به ادامه ی غزل نداشته باشد
شروع بسیار ساده است، سهل و ممتنع نیست، بلکه تنها سهل است، و این سهل ریشه در سهل انگاری دارد، یعنی شاعر همینکه توانسته ارتباطی بین دو مصراع بسازد و وزن و قافیه را هم درست رعایت کند قانع شده که یک بیت شعر خوب نوشته است اما اینگونه نیست آرمین در شعرش در صدد جبران خطاهای گذشته، چه به لحاظ وزنی و چه به لحاظ قافیه بر آمده است اما این امر باعث شده در حصار وزن و قافیه قرار بگیرد و نتواند بال و پر بزند و آنچه که در دلش دارد را به کلام مبدل سازد. درست مانند کسی که رانندگی را تازه شروع کرده و چشمش هر از چند گاهی بر پایش هم هست.
شاعر خصوصا شاعران کلاسیک بعد از یادگیری اصول اولیه شعر باید موزون گفتن را مانند حرف زدن عادی بلد باشند و قافیه و وزن بر شعرشان فشار نیاورد.
قومِ کویر او را ، همزادِ خود بداند
لب تشنه بود قلبم ، خود را سراب می کرد
قوم کویر چه کسانی هستند که یار شاعر را همزاد خود بدانند
اهالی کویر آیا سراب هستند و یا خود سراب از کویر مصور شده است.؟ تشنه لب بودن قلب گرچه تصویری دستمالی شده است اما باز به داد این مصرع رسیده است
و باز آرمین در ورطه ی اطناب و تعقید افتاده است.
تحمیل موزون بودن بر متن باز در اینجا خود نمایی میکند
در جشنِ خنده بودم ، همراهِ گریه آمد
با خنده دوست می شد! ، من را جواب می کرد
و باز تکرار مکررات و مصرعی که فقط موزون است و چیزی برای گفتن ندارد و به نوعی نثر منظمی است در قدر مطلق وزن و قافیه.
به نظر اهالی مدرن و پسا مدرن قالبهای کلاسیک دارای محدودیتهاییست که اندیشه شاعر و بیان او را تحت تاثیر قرار میدهد. یعنی شاعر مجبور است به خاطر حفظ آن چارچوبها درونمایه و گاهی شکل سرودن خود را تغییر دهد و این را در مجموع به ضرر ماهیت شعر میبینند ولی به زعم من اگر شاعر آن مهارت لازم را کسب کند در حیطه ی کلاسیک
اشعار نابی خواهد سرود اگر آرمین جوان و مستعد بخواهد در حوزه ی کلاسیک قلم بزند این محدودیت ها و به نوعی تله های شعری را زودتر بگذراند تا آثارش هم موزون و هم
پر باشد از تصاویر بکر. آرمین را توصیه میکنم به مطالعه هر چه بیشتر در حوزه ی کلاسیک تا پختگی بیشتری برایش اتفاق افتد.
واضح ترینِ خود را ، بر قلبِ او نوشتم
او چادری نبود وُ ، پیشم حجاب می کرد
در خصوص این بیت هم باید بگویم واضح ترین شاعر چیست
که بر قلب او نوشته ای.
ابهام دارد و نا مفهوم بعدش بدون ربط و خط پریده ای به سمت اینکه او چادری نبود و الکی پیش تو چادر سر میکرد
این امر آنهم در بیت پایانی غزل که باید مانند مطلع کوبنده باشد به چه درد مخاطب میخورد.
اما شعرتان از لحاظ عاطفی غنی است ولی خوب پرداخت نشده میتوانستی بهتر از این پرداخت کنی شاید عجله و شاید عدم تجربه باعث شده که شعرت از نظر من نمره ی منفی بگیرد
چه در آثار قبلی شما ایرادهای قافیه هم بود که الحمدلله با تمرین و ممارست توانسته اید از سد قوافی بگذرید.
امیدوارم در شعر بعدی شما شاهد خلق اثری عالی و درخور شخصیت شما باشم که جوانی مودب و شاعری پویا هستید
در آخر هم یادآوری کنم برای دکلمه ی شعر هم باید کار کنید تا خروجی صدایتان برای مخاطب دلچسب باشد.
ایام عزت مستدام
سید هادی محمدی