مست
مستِ خوابي شده ام،
هر نفس با خُر وُ پف!
و در اين خوابِ سياه مانده يِ تاريكِ نمور،
مي زنم باده ز هر كس كه دهد!
دستهايم مثل دامي زهرآگين!
حلقه بر باده وُ مي اندازد...
اين جماعت به جوابي بدهندم آمين،
همه ي عربده هايم شب و روز!!!
واي بي رحمم واي،
واي بي رحمم به اين خلق پر از عادت و خوي،
اگرم ترك كنند...
گذرانم همه را از لب تيغ!
مانده خونش لبِ جوي!
گرچه اينان همه ماهند
جمله در راز و نيازند،
خسته از ظلم و ستم،
از فريبِ دگري،مملو از آه و نيازند...
خبري نه،نه ستيزي!
همه امن است و امان
واي بي رحمم واي،
هر به آن وقتي زند گرگ درونم به سرم!
گرچه از غفلتِ معصوميِ تو آگاهم،
حمله آيد كه تو را من بدرم،،،
چه فغاني چه ندايي،همه جيغ است وُ پناه،
يا كه وامانده همين ظلم و ستم،
جمله هر شب همه جور است و جفا!
گنهم نيست ولي،
غافلم از همه يِ خويشتنم...
هر به آن وقت، كه من در نظرِ تو شده ام بي غل و غش،
شده ام پشت به دنيا زده اي!
نه به قلبت راهي،
نه به راهي كه رساند همه مهرت به دلم!!!
شده ام پشت به دنيا زده اي!
شده حالم همه مست!
مستِ خوابي شده ام،
هر نفس با خُر وُ پُف!!!
خوشحالم شاهد حضور سه آزادبخت توانا در سایت هستم
🌺🙏🌺