عریان نموده ام تن خود ، سینه و سرم
پتیاره ام ، وَ کشف حجابی که کرده ام
از شرته های شب نه اباییست در دلم
خود را اسیر شهوت نابی که کرده ام
از راه دیگری شده ام غرق زندگی
سکسیده ام به هر نجسی از برای نان
با سینه ها و ساق فراهانی و تنش
از هرزه های رفته به تاراج الامان
دنیا که آمدم بخدا پاک بوده ام
گر هرزه هستم و زن پاکی نبوده ام
وقتی که نان به نرخ زمانه تو می خوری
من هم تو را از عالم پاکی ربوده ام
این روزگار اگر که شده محکمه دگر
این زندگی برای خلایق جهنم است
عشق از نگاه ما به هوس ها رسیده است
اسرار عاشقی بخدا راز مبهم است
این دل که آه و شیون و سیگار می کشد
من می فروشم این تن خود را به رب خویش
حکمت ندارد اینهمه دریوزگیِ من
من هستم و خیال و دلی پاره و پریش
زن بودم و کسی به غریوم نمی رسید
من مادرم که رفته به یغما غرور من
هرکس به سینه و تن من خیره بود و آه
دستی مگر کشد به تن چون بلور من
هرگز به زخم من نشده مرهمی کسی
زن بودم و وسیله جنسی و شهوتم
هرکس که آمده زده زخمی به روح من
مرگ است ناجی من اگر غرق رخوتم
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود