"آواز خوانِ آن سوی افق"
در این دریای جهان تنها نیستم.
یک نفر مرا می پایَد
یک نفر عاشقانه دوستم دارد.
شادمانم می سازد
به من عشق و بهار ارزانی داشته است.
در این اقیانوسِ جهان تنها نیستم.
نه،تنها نیستم.
او را می شناسم،
او را که در فلک الافلاک به پای خاسته است.
او در آسمان ها به پای خاسته است
برای یاریِ گُل ها و چشمه ها.
آن سوی ابرها "او"(زن-مرد)آواز می خوانَد
و می رقصد.
رقصنده ی قهاری ست.
گُل ها تنها نیستند
خورشید و ماه تنها نیستند.
*قولِ مردانه می دهم،قولِ مردانه !*
یک روز،یک شب
یک نفر در آن سویِ افق آواز خواهد خواند
یک نفر با فرشتگان و "اَمِشا سِپَندان" می خندد.
یک نفر با آن ها برای گُل ها و آب ها می گرید.
می شنوم،یک نفر اشک می ریزد
یک نفر دارد دارد برای افلاکیان و زمینیان گریبان چاک می کند.
می شنوم،می شنوم !
عشق تنها نیست
شب تنها نیست
روشنایی تنها نیست.
*قولِ مردانه می دهم،قولِ مردانه !*
یک روز،یک شب
ما خواهیم رقصید
با رود
با دریا
با اقیانوس.
یک روز،یک شب
نفرت،عشق را خواهد بوسید.
یک روز،یک شب
پرندگان،بلند و بلندتر خواهند خواند
*قولِ مردانه مردانه می دهم،قولِ مردانه !*
شب تنها نیست
شب تنها نخواهد ماند
خورشید تنها نخواهد ماند.
روزی می آید که شب
به صبح،لبخند خواهد زد
به سپیده لبخند خواهد زد.
یک روز،یک شب
خورشید،
زیرِ سایه ی گیسوانِ ماه
خواهد غُنود؛
آن دو در رودبارِ عشق
با هم شنا خواهند کرد.
یک زمان این چیزها مُحَقَّق خواهد شد،
این رویدادها به حقیقت خواهد پیوست
هر چند که من آن هنگام نخواهم بود !
قول مردانه می دهم،قول مردانه !
(برهنه در بارانِ دره یِ کومایی)
فخرالدین ساعدموچشی
به شعر ناب خوش برگشتید
سروده زیبایی را هدیه آوردید
موفق باشید