به نام آفریدگار آب و زندگانی!
.
زمزمه، با زمزمِ جان میکنم؛
دردِ دل، با جامِ رضوان میکنم:
حقّ خوزستان مگر بیآبی است؟!
حقّ خوزستان زلالِ آبی است!
***
***
در جنوبِ کشورم بلوا به پاست
رودخانه، رفته وُ، ردّش به جاست
.
آبها خشکیدهاند از چشمهسار
مردماند از دستِ بیآبی، نزار
.
بوده روزی، رودِ کارون، باصفا
منبعی بوده، برای کِشتها
.
در کنارِ آن، تمدّنهای ناب
پاگرفته، پُرتب و، پُرالتهاب
.
حیف حالا، گشته خشکیده، دهان
تشنگی دارد نهانش، بیگمان
.
رودخانه، تشنه است آبش دهید
چشمهای، از جنسِ مهتابش دهید
.
خستهاند از تشنگی مردم کنون
آب را میخواهد احساسِ جنون
.
آبِ نابی که، زلال و، آبی است
حقّ خوزستان مگر بیتابی است
.
کو نوای نای و چنگ و، ارغنون
در «لبِ کارون» و دنیای جنون*
.
جنگ، چون آورد سر، از خود برون
شد «لبِ کارون» و «گلبارانِ» خون
.
در دفاعی که، مقدّس بوده است
مِهرِ کارون، یادِ هر کس بوده است
.
پس چرا بعد از دفاع و، جنگِ سخت
در رهش، افتاده صدها سنگِ سخت
.
با تفکّرهای وجدانِ صفا
بنگرید اینک به حال و، روزِ ما
.
ای بزرگان اندکی فکری کنید
کارِ مردم را به لب، ذکری کنید
.
کوششی در رفعِ مشکلها کنید
حقّ مردم را زِ نو، احیا کنید
.
حقّشان آبِ صفای زندگیست
حقّشان پیوستهی پایندگیست
.
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
تیرماهِ ۱۴۰۰.
* پ. ن:
«لبِ کارون»: ایهام دارد: ۱_ به وجهی استعارهی مکنیه است. ۲_ ساحل کارون. در این معنی، همراه با بیت ستارهدار و بیت بعد از آن، اشارهگونهایست به حال و هوای ترانهی معروفی با صدای زندهیاد، نعمتاللّٰه آغاسی که با ابیات زیر شروع میشود:
لب کارون، چه گلبارون
میشه وقتی که میشینن دلدارون
توو قایقها؛ دور از غمها
میخونن نغمهی خوش، لب کارون
___________________
فایل صوتیِ همراه با پستِ جاری، دکلمهی دلسرودهی «آیههای هستی» است.
شاعر: زهرا حکیمی بافقی
کتاب: راز و نیاز
دکلمه و تنظیم: علی برهانی