پنجشنبه ۱ آذر
عید قربان شعری از مریم کاسیانی
از دفتر سقطِ سکوت نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۳۰ تير ۱۴۰۰ ۰۹:۰۳ شماره ثبت ۱۰۱۱۵۰
بازدید : ۱۶۹۰ | نظرات : ۱۵۶
|
آخرین اشعار ناب مریم کاسیانی
|
عیــدِ قُـــربان است پیش آ ،جان به قربانت دَهَم
مثــلِ اِســــماعیـل بـاشــم ،ســـَر به فَرمانت دَهم
حــــاجـیـــــان را می نَـــــوازد میـــــزبـانِ بندگی
کــعبـــه ی آمــــالِ من بُــگـــــذار اِحسانَت دَهَــم
ذِبــح کــردم پـایِ عِشـــقَت ، آن غـــُرورم را بِبیـن
در صـَـفای سیـــنه ات سَـــر رویِ دامـانـت دهـــم
عیـــدِ قـربـان است و هرکس می رَود قربانِ کس
ای به قُـربــانت جَـهــان نزدیک شو جانت دهــم
در کِنـــارَت چای می چَسبد فقط لب سوز و دِبش
ای که تَـلـخَش می کُـنــی تا لَـب به قَنــدانَت دهم
مریم کاسیانی
عید قربان
|
|
نقدها و نظرات
|
در تکمیل نظرم در مورد آن غرور باید عرض کنم اگر فهوای مورد نظر شما این باشد که آن غروری که امروز دیگر ندارمش به دلیل اینکه آنرا قربانی عشق تو کردم ،میشود وجود آن را به گونه ای پذیرفت🌺 | |
|
سلام عید بندگی بر شما مبارک سپاسگزار حضور ارزشمندتان هستم و بی نهایت ممنونم که وقت گرانبهای خودتان را صرف نقد و نوشتن می کنید به مانند چراغی هستید که با روشنایی اش بهتر میتوانیم ببینم و بیاموزیم
چراغ دلتان همیشه تابان | |
|
ذبح کردم پای عشقت مریم مغرور را پیشنهادی عالی بود | |
|
قطعا نقد چنین اشعاری برای بنده بسیار ارزشمند است واکاوی لذت بخش 🌺🌺🙏 | |
|
سلام و عرض ادب جناب استکی بزرگوار فرمایشات شما صحیح است و البته بنده نیز پوئن منفی به " مهر طلبی" و حتی " عزلت طلبی" ندادم در نظری که نوشتم فقط اشاره ام به این است که روایت شاعر از چه جویباری گذر کرده است🌺🌺 سپاس از تذکرات مفیدتان استاد گرامی جناب استکی بزرگوار۰🙏🙏🙏🌺🌺🌺🌺 | |
|
آب را خـون نـکـــنید مــادَری مُضــطَـرِب است رو به رود است وَلی کـــودَکـش مُـلتَــهِب است
آب را خون نـکــنید قـطعـــــاً ایـــن آبِ رَوان مِلَّــــــتی را نَـفَـــــس است ای یَــــزیدانِ زَمان
آب را خــــــون نـکــنید در گــــــلویِ اِنـتـِـقـــاد تـــا نبـاشیــــد به ظلـــم چون عُمــر ، ابن زیـاد
آب را خـــــون نـکــنید نـکُــــشید عـاشـــــق را بلـکــــــه بــــــر دار کـِشیــــــد ظالمِ فاســـق را
آب را خـــون نـکنیـــد کــــارِوان راه اُفـتَـــد کَــــــربَــــلایـــــی بِـشَـــود هَر کُجا ماه اُفـتــــد
مریم کاسیانی به وقت آب گرچه رسمی ثبت نشد لااقل مثل کامنتی در صفحه خودم یادگار بماند
| |
|
سلام جناب حکیم استاد دلسوز بی نهایت ممنونم برای وقتی که صرف نقد و نوشتن کردید جمله ی جان به قربانت دهم و بگذار احسانت دهم معنای روشن و بی ایرادی دارد جان را برای قربانی شدن به تو می دهم و معشوق من بگذار از نیکی و احسانم به تو بدهم و برای فعل پیش آ حق با شماست سعی میکنم با کلمه ی مناسبتری ویرایشش کنم در پناه حق سالم و سرافراز باشید | |
|
درود مجدد بانو توضیحاتی که میدهید در شعر نیامده ردیف باید با قافیه هماهنگ باشه تا سلامت زبان در خطر نیفته اصولاً ،همیشه شاعر همراه شعرش نیست که توضیحش دهد همانطوری که من احساس میکنم که اینجا خطایی رخ داده نیمی از خوانندگان هم این باور را دارند | |
|
جناب حکیم عزیز ،استاد گرامی سلام و عرض ادب و احترام🙏🙏🙏 اینکه میفرمایید شاعر همیشه همراه شعرش نیست درست و متین ولی ذهن شاعرانه ی مخاطب کجاست؟ آنهم هیچگاه نباید حضور داشته باشد؟ اگر شاعر دقیق و واوا به واو گفتار را مقفی کند که مخاطب راحت باشد هم نمیتواند راهکار کاملا صحیح باشد. در گفتار شاعران طراز اول گاها تغییراتی بنیادی تر از آنکه اشاره فرمودید رخ داده منتها ما خیلی راحت به آن شاعران پوئن میدهیم و میگوییم اینجا فرمایش این حضرت و آن حضرت در واقع این بوده و آن بوده،ولی به شاعران معاصر اندکی سخت گیری ها بیشتر است یک مثال میزنم برای روشن شدن که بیش از ۱۰۰ مثال میتوانم تا شب اگر وقت کنم از دل دیوان بزرگان ارائه کنم عشق آدمیت است گر این ذوق در تو نیست همشرکتی به خوردن و خفتن دواب را عشق آدمیت است را برای بنده معنی کنید! یعنی عشق انسان است؟! یا عشق گوهره ایست که در وجود انسان نهاده شده؟ یا عشق برای آدمیت است؟ به گمانم با بنده هم نظر باشید که مفهوم اول مد نظر حضرت سعدی نبوده و دو مفهوم بعدی مد نظر ایشان است زبان شعر کمی ،اندکی، با زبانی که دستور زبان شناسان مدعیند متفاوت است مولانا که سرآمد گفتن به شیوه ایست که مخاطب باید از آن استخراج معنی کند و .... هرچقدر فکر میکنم در جان به قربانت دهم و احسانت دهم خطای بنیادی نمیبینم جسارتا و البته شما میدانید که بنده اساتید را دوست دارم و همیشه نظراتشان برایم اهمیت فراوان دارد🌺🌺🌺🌺 | |
|
عرض سلام آقای عزیزیان عشق که همش لب و لوچه نیست .درسته،آدم بودن و دلسوزی و کمک عشق است این پر واضح است که آدمیًت عشق است «حسینی بودن و آزاد عشق است » و این مصراع از خودم بود. چرا سراغ دیگران بریم و آن چیزی که من گفتم؛ فرق دارد. اگر شما بگویید «من لباس میخورم »قابل دفاع هست؟ اینجا سلامت زبان زیر سوال رفته.و آیا من بیایم بگم که منظورم از خوردن پوشیدن است نباید با طرفداری بیمورد آموزش غلط بدیم شما به نقدی که آقای محمدی در پایان این صفحه کرده چقدر آموزش غلط می ده و کسی صداش درنمییاد. لزومی نداره ما برای اینکه طرفدار جمع کنیم از کاه کوه بسازیم. چرا من دیگر فعلها را نمیگم اشتباه است.شما این مصراع را به نثر ساده در آورید( من جان را به قربانت میدهم) آیا درسته؟ و اگر بگوییم «جان را برای قربانی کردنت می دهم» باز هم اشتباه است چون (ت) ضمیر متصل است و به معنای تو است هر طور حساب کنی معنا نمی ده،عزیزیان عزیز در لفافه سخن گفتن فرق دارد در مصراع آخر:«ای که تلخش میکنی تا لب به قندانت دهم » اینجا شعر اتفاق افتاده و قندان به دهان معشوق تشبیه شده که شیرین است و رابطه منطقی وجود دارد و باعث زیبایی شده | |
|
سلام مجدد استاد حکیم عزیز🙏🙏🙏🙏 " من لباس میخورم" آیا صحیح است؟! بگذارید تیر آخر را شلیک کنم بله قطعا صحیح است ،منتها باید آنرا در بدنه ی شعر واکاوی کرد نه در یک جمله ی خالی " من تو را مینوشم" آیا صحیح است؟!مگر کسی از کسی مینوشد؟! بله قطعا صحیح است منتها اینها خرق عادت در شعر است.شاعر به جای اینکه مثلا بگوید من از تو بهره میبرم،یا من فقط تو را میبینم ،یا مثلا کسی دیگر به چشمم نمی آید یا و یا و یا از مصرع شاعرانه ی من تو را مینوشم استفاده میکند. قربانی دادن آیا فعلی نا آشناست؟! بعید میدانم،حتی در بدنه ی این شعر قربانی کردن هم صحیح است ولی قربانی دادن هم صحیح است قربانی کردن اشاره به انجام عمل قربانی توسط فاعل دارد قربانی دادن اشاره به تسلیم قربانی توسط فاعل برای قربانی شدن دارد گاهی میگوییم من خودم را برای تو قربانی میکنم گاهی میگوییم من خودم را برای قربانی شدن تسلیم تو میکنم ( سر به قربانت دهم) عید قربان است ،پیش بیا،جانم را برای قربانی شدن در اختیارت بگذارم در مورد نقد جناب محمدی بنده هنوز این نقد را نخوانده ام و نظری در موردش ندارم ،منتها اینکه هدف از نقد نوشتن را جمع کردن طرفدار بنامیم کمی بی انصافیست.چون معمولا منتقدان در سایتها بیشتر مورد بی مهری قرار میگیرند تا التفات! هدف از نقد فقط و فقط همین است که شما ایرادی وارد کنید ،من مخالفت کنم،شما دلیل بیاورید،و این بحث تا جایی پیش برود که به ۲ نتیجه ی احتمالی برسیم ۱. نظر شما یا نظر من درست است ۲. من و شما بر سر این موضوع اشتراک نظر نداریم خواه حق با یک نفر باشد ماحصل این نقد را شنونده ی کنجکاو باید برود و پیگیری کند و انگیزه ای برای آموختن باشد کما اینکه من با وجود مخالفت با شما حتما و حتما در مورد این اختلاف نظر باز هم مطالعه و سوال خواهم کرد | |
|
شاهد مثالی که می آورید با مثال ما فرق دارد صد البته تو را می نوشم در عالم خیال معنا دار است بایزید می گوید به صحرا شدم عشق باریده بود حال مخاطب عشق را به رحمت خدا تطبیق می دهد و تو را می نوشم همینطور اما ساختار شعر منطقی است. هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد لباس می خورم با هیچ منطقی خرق عادت نیست. خرق عادت باعث زیبایی میشود جناب آقای عزیزیان مدتهاست در این سایت اقتداری را کم داریم .کسی که حرفش حجت باشد تا غروب هم ما اگر بنویسیم فایده ندارد و من از بانو کاسیانی عذر می خواهم که سخنها به درازا کشیده و اگر بدانم کسی دوست ندارد در مورد رفع ایراد شعرش سخن به میان آید حرفی نمی گویم | |
|
قطعا به نظرات ارزشمند شما احتیاج داریم جناب حکیم حتی ۱ درصد هم فکر نکنید که من حاضرم خودم را از محضر اساتیدی چون شما محروم کنم قطعا وجود اساتیدی چون شما که صد البته و بدون هیچ شکی از بنده ی نو آموز آگاه تر،باسوادتر و سخن شناس تر هستند همچون گوهری در سایت شعر ناب است هدف بنده از ورود به بحثها فقط و فقط موشکافی موضوع است که نه قصد بی احترامی دارم،نه قصد نادیده گرفتن کسوت استادی ، و البته خوشحالم که شما نیز پیگیر نقدی که مینویسید هستید که ب خی نظری میدهند و میروند ولی امثال شما اساتید میمانید تا اگر نیاز مجدد به اعلام موضع بود وارد شوید درود بر استاد عالیقدر جناب حکیم 🙏🙏🙏 | |
|
و با سپاس از بزرگواریتان زنده و پاینده باشید | |
|
سلام جناب حکیم ارجمند از لطف و بزرگواری شماست که پیگیر آموزش و نقد بوده اید خواهش میکنم همیشه در صفحه اشعار این شاعر کم سواد حضور داشته باشید پنجره ی نقد خانه ی اشعارم همواره چشم به راه شما خواهد بود | |
|
سلام جناب عزیزیان عزیز بسیار ممنونم که با انرژی و دلسوزی همواره پای اشعار شاعران سایت حاضر هستید و با نقد و نظرات ارزشمندتان راهگشای سعادت و سلامت اشعار هستید سایه ی مهر وجودتان بر سر اشعارم مستدام | |
|
سلام و درود استاد علیرضا حکیم عزیز و گرامی، در خصوص اشتباهی که در مورد حرف رَوی رخ داده بود عذرخواهم متن ویرایش شد. اما در خصوص ردیف، هیچ اشکالی نمی بینم که بنیان های نظری جا به جا شود چون علوم انسانی مطلق نیست و در طول زمان دچار تغییر و تحول می شوند. نظر به دانش ژرف شما در این خصوص که حتماً گواه صدق مطلب شما در خصوص ردیف می باشد، در خصوص ضمایر متصل اجازه بدهید نظر بنده در کنار نظرات اساتید حضور داشته باشد. برای اینکه خیلی تمایل ندارم با ضمایر مشابه حروف مواجه شوم. اما بعد از این قول، از صمیم قلب سپاسگزارم به خاطر اینکه همواره بنده از دانش آموزان نقدهای شما بوده ام شاگرد کوچک تان مهدی | |
|
سلام،سپاسگزارم از حضور،شما شاعر ارجمند عیدتان مبارک | |
|
سلام خوش آمدید ،سپاسگزارم از حضور شما شاعر ارجمند عید قربان بر شما هم مبارک | |
|
سلام سپاسگزارم از همراهی همیشگی شما عید بندگی بر شما مبارک | |
|
سلام سپاسگزارم از حضور ارزشمند شما که مایه ی دلگرمی ست سایه ی مهرتان مستدام | |
|
سلام ،عید قربان بر شما نیز مبارک سپاسگزارم از حضور ارزشمندتان | |
|
سلام،عید بر شما نیز مبارک سپاسگزارم از حضور و توجه شما | |
|
سلام سارای نازنینم زیبا وجود مهربان توست ممنونم برای بودنت | |
|
سلام جناب تختی ،خوش آمدید عید بر شما مبارک سپاسگزارم از حضور ارزشمندتان در پناه حق سالم و سرافراز باشید | |
|
سلام،خوش آمدید سپاسگزارم از حضور و توجه شما | |
|
سلام ،سپاسگزارم از حضور ارزشمندتان ایام به کام تان | |
|
سلام آقای قنبرپور ممنونم از همراهی همیشگی شما بداهه ای بود که دیروز سرودم و مثل همیشه بعد ثبت مدتی طول کشید تا مورد تایید قرار بگیرد تاخیری نداشتید عید بر شما هم مبارک | |
|
سلام،سپاسگزارم از حضور ارزشمندتان | |
|
سلام،سپاسگزارم از حضور ارزشمند شما عیدبر شما مبارک | |
|
سلام،عید بر شما مبارک سپاسگزارم از حضور ارزشمندتان | |
|
سلام چه انرژی مثبتی ،مررررسسسسی عید بر شما نیز مبارک و زنده باد مهربانی | |
|
سلام مهربانو،سپاسگزارم از،حضور سبزت | |
|
سلام ،خوش آمدید عید بر شما هم مبارک | |
|
سلام عید بر شما مبارک سپاسگزار حضور ارجمند تان هستم و بی نهایت ممنونم که وقت ارزشمندتان را صرف نقد و نوشتن کردید سایه ی مهر سوادتان همواره بر سر اشعارم مستدام آفتاب مهرتان همیشه فروزان | |
|
درود بر مهدی محمدی عزیز🌺🌺🙏🙏 بنده هم با فرمایش شما موافقم که ضمایر متصل گاها جای ردیف در شعر را پر میکنند👌 | |
|
سلامی به طراوت طلوع یک دانه از دل خاک حدیث عزیزم برای تمام لطف و مهربانیت و گل هایی که به مهر دراین صفحه کاشتی بی نهایت ممنونم بمونی برام جای خواهری که ندارم زیباترین های دو عالم تقدیم قلب مهربانت | |
|
سلام، خوش آمدید سپاسگزارم از حضور سبز و ارزشمند شما | |
|
سلام بانو جان ،خوش آمدید | |
|
سلام مهربانو جان ،خوش آمدید زیبا حضور شماست | |
|
سلام،سپاسگزارم از حضور ارزشمند شما | |
|
سلام ،سپاسگزارم از حضور گرم و ارزشمند شما | |
|
درودی بیکران بر شما شاعر نوجوان ممنون که هستی ،ان شالله شاهد موفقیت شما در تمام عرصه ها بخصوص شاعری باشم | |
|
سلام،سپاسگزارم از حضور شما | |
|
سلام،سپاسگزارم از حضور ارزشمندتان سلامت و سرافراز باشید | |
|
سلام، خوش آمدید سپاسگزارم از حضور ارزشمندتان | |
|
سلام،سپاسگزارم از حضور ارزشمند شما | |
|
سلام،سپاسگزارم از حضور ارزشمند شما | |
|
سلام،سپاسگزارم از حضور ارزشمند شما | |
|
سلام بانو یوسفی عزیزم ممنونم از همراهی شما در پناه مهربانان زنده باشید به مهر | |
|
سلام،سپاسگزارم از حضور ارزشمند شما زنده باشید به مهر | |
|
سلام،سپاسگزارم از حضور ارزشمندتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
قلم هر شاعری و در کلیت اثر هر هنرمندی تبلور ِ شخصیت ِ اوست.
با توجه به این گزاره میتوان نتیجه گرفت ،شاعر در هر مرحله ای از رشد و بلوغ شخصیتی باشد دیده ی باریک بین در میان ِ ابیات شعر،شخصیت شاعر را کشف خواهد کرد( به صورت نسبی)
قلم ِ بانو کاسیانی به استناد اشعاری که تا کنون از ایشان خوانده ام گواه حد قابل قبولی از بلوغ شخصیت است که از دام ِ حرکات ِ اگزجره در شعر گریخته و به دشت وسیع احساسات ناب و قابل قبول تر در نظر اکثریت رسیده است.
هر چند قلم ِ شاعران در ایران بیشتر متمایل به دو تیپ ِ عام و متدوال ِ شخصیت یعنی عزلت طلب و مهر طلب بوده( بدلیل شرایط خاص جامعه شناسی ایرانیان و شرایط ویژه ی تاریخی) امروزه شاهد ظهور و حضور بعضا اختلالات ِ شخصیتی در شعر برخی شاعران هستیم.
از این رو عزلت طلب و مهر طلب و البته برتری طلب را تیپ ِ عام میدانیم ،چون تمامی مردم را در بر میگیرد و همه با درصدهای متفاوت در یکی از این ۳ شاخه طبقه بندی میشوند.
آنگاه که تیپ های عام و قابل پذیرش ،دچار ِ وضعیت ِ حاد و پررنگ میشوند ،تیپ به اختلال تبدیل میشود.
با توجه به دو مثال ،تقریبا و با درصدی از خطا میتوان اشعار شاعران را در ذهن طبقه بندی کرد.
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
به ورق نشسته از نیمه ی عزلت طلب ِ شاعر
اگر آن ترک ِ شیرازی بدست آرد دل ما را
به خالِ هندویش بخشم سمرقند و بخارا
به ورق نشسته از نیمه ی مهر طلب شاعر
و معمولا شاعران فارسی زبان بین ِ این دو نیمه در نوسان هستند،یا اینگونه میتوان گفت که شاعران طراز اول بدلیل هوش فراوان و بلوغ شخصیتی استاندارد ،این دو نیمه را بخوبی کشف کرده و از آن نهایت بهره را برده اند.
در سالیان اخیر ،ظهور اختلالاتی در قلم برخی شاعران را شاهد هستیم مثل ِ ....
قلم ِ اسکیزوتایپال( پندار عجیب،گفتار ِ عجیب، کردار ِ عجیب)
قلم ِ نارسیسیم( خود شیفته ی افراطی)
قلم هیستیرک( هیجانی و نمایشی ِ اگزجره)
قلم ِ پارانوید( مرز خیال و واقعیت به هیچ وجه مشخص نیست و گویی شاعر خود هم نمیداند چه میگوید)
که ذکر مثال برای این نوع قلم ها ممکن است باعث سوتفاهم شود.
البته نظر شخصی بنده اینست که وجود و ظهور تمامی قلم هایی که عرض کردم تا مرزی که دچار افراط نشود برای تازه سازی و جذابیت بدنه شعر فارسی لازم و ضروریست.تاکید میکنم هم لازمند و هم ضروری .
اما گاها دیده میشود شاعری از این حربه ها در قلمش استفاده کرده که درکی از کارکرد آنها ندارد و ماحصل خلقش میشود یک اختلال و یک معلول ِ شعری.
شعر ِ بانو کاسیانی ماحصل ِ حرکتی هوشمندانه از نیمه ی مهر طلبی به سوی بلوغ است و در مورد اشعار دیگری که از ایشان تا امروز خوانده ام نیز چنین نظری دارم.
در شعر ایشان مهر،الفت و محبت به گونه ای طنازانه از معشوق طلب میشود که این طنز ِ زیر پوستی و زیر لغتی در مطالبات ِ شخصیت اول شعر ناشی از بوجود آمدن بلوغی در شاعر است که اگر این بلوغ در قلم وجود نداشت تمامی مطالبات در حدی بی رنگ و نمایشی و باور ناپذیر بر روی صفحه می نشست و جذابیتی برای مخاطب در بر نداشت.
شاعر به زیرکی از داستان حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل برای روایت خود استفاده میکند.
چرا میگویم با زیرکی؟!
چون شاعر بهتر از بنده میداند آخر آن ماجرا ختم به خیر است و سر عاشق در امان میماند!
وجود روایت طنازانه تا آخرین بیت غزل ادامه دارد و اتفاقا در این بیت به نهایت خود میرسد و مخاطب با لبی بر قندان ،شعر را به پایان میبرد!
و این یکی از بهترین احتمالاتی بود که میتوانستید با آن کلام را به سرانجام برسانید بانوی گرامی.
قبلا نیز عرض کرده ام که اولویت بنده در استفاده از پنجره ی سبز بررسی روایت است منتها برای خالی از نقد نبودن مطلبی که در مورد ضمایر اشاره در شعر جناب رضوی نوشتم به گمانم در مصرع
ذبح کردم پای عشقت آن غرورم را ببین
نیز صادق است.
چون ما چند غرور متفاوت نداریم که نیاز داشته باشیم با این و آن از هم تفکیکشان کنیم و به گمانم " آن" حشوی تا حدودی جدیست و به طرقی امکان حذفش نیز وجود دارد.
ذبح کردم پای عشقت مریم ِ مغرور را
و چندین مثال دیگر
با سپاس از حوصله ی شما