سه شنبه ۱۵ آبان
... شعری از علیرضا کافیان
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۸ تير ۱۴۰۰ ۱۶:۱۷ شماره ثبت ۱۰۱۰۹۹
بازدید : ۱۷۶ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب علیرضا کافیان
|
(1)
چون ابر خندیدم و واژگون شدم در دقیقهای سرشار از بیبندوباری.
آن گاه با خود اندیشیدم: چگونه توانم گریخت از امواج تخطی دل، که شاخساران پوک است و مرا امنیت لانه نیست،
من به چشمانم انتظار میدوزم
با سوزن اجبار
با نخوارهی امید.
(2)
چو باران سرگردان نوازش باد گشتم، آب روشن بود و خورشید قطرههایش را به دو نیم میکرد.
دیگر در توانش سوختن بود و وانَسِتادن، ویرانی آباد نکردن، شرمسار بار و بنهی کاغذهای مچاله گشتن، و دست از غسل شستن.
ناگهان آب از پس گریه، صورت شست و پیمان خود با بهار گسست.
آه، آفتاب خاکستر بهار را تحویل افق داد،
و تشییعکنندگان گریان، گرداگرد این نعش سوخته خرامان نشستند.
(3)
رنگینکمانی میسازم - ناپیدا در آغاز و پایانش-
اینک، من و مکانی حقیر که مشتی خاک بر سرم میکوبد.
تنم را بین علفهای شکارگاه پنهان میسازم.
رنگها ساکتند
زیرا به عشق
واگنهای سلاخی
به ارابهران ستم سپرده میشود.
و من میمیرم تا روحت آزاد شود
و دروازهای بگشاید
و ساحرهای چرکآستین رخسارم را بوسه خالکوبی کند،
- با آن لبان گوشتآلودهش -
و پشت میلههای عمودی فریاد محبوس، بادگیرها را تخته کند و آواز را بینقطه.
من در حیرانی این اتاق تاریک، چه بیهوده به دنبال کلید میگردم.
سرما خون را چه میجوشاند،
در رگهای من بخار زهرآلود این تقطیر جاریست.
(4)
فراق،
پنهان نهال میکارد و آبیاری میکند و میپروراند و به بار مینشاند
تا
چشمانم،
زیر سایهی پهنش
میوهای بیابد.
حرف م را از قلب زمان، از قعر ثانیههای معدوم بیرون میکشم، خنجرم خواستن خواب رهاییست.اما، حیف از چکیدن، که غم بغضها، سلاطین شبان اثیریاند.
چه زخم خطرناک و عمیقی؛ این سیاهرگ برای گزارش مرگ فوران میکند. به اقتباس از من حفرهای یدکی فرو میریزد در قلب ماه.
(5)
هوای امید
خاکستری از نگاه و دین.
خود را به یادآورِ حماسهسرایی و عظمت عریان توفانها - مرگ - "هیچ" مینامم.
اینک گذرگاه تنهایی را به فریادی که در نیروی ژرفایم ژالاپ است میسپرم، و بیتفاوت - از دغدغههای آینده - به دفترچهی سهمیهبندی مرگ تحسین میکنم. و به نوبت خویش میایستم تا شورش ملذوذی که در گور نهان است با تجسم غافلگیری غافلگیریها پیوندم دهد
تا این سینهی شهوانی ارضا شود،
تا ارضا شود و به کبوتری تبدیل گردد.
تهران ۷۴/۱/۳۱
|
|
نقدها و نظرات
|
درو بر شما استاد عزیز عید شما مبارک باشه | |
|
درود استاد رهای گرامی | |
|
درودتان استاد | |
|
درودتان استاد گرانقدر | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم
مبارک باد عید قربان نماد بزرگترین جشن رهایى انسان از وسوسههاى ابلیس